نگاهی به اسم او

بسم الله الرحمن الرحیم ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنى نیست

...اى عزیز، اى مطالعه کننده این اوراق، عبرت کن از حال این نویسنده که اکنون در زیر خاک و در عالم دیگر گرفتار اعمال زشت و اخلاق ناهنجار خویش است، و تا فرصت داشت به بطالت و هوى و هوس عمر عزیز را گذاراند و آن سرمایه الهى را ضایع و باطل کرد، تو ملتفت خود باش که نیز روزى مثل مایى و خودت نمى‏دانى آن چه روز است، شاید الان که مشغول قرائتى باشد. اگر تعللى کنى، فرصت از دست مى‏رود. اى برادر من، این امور را تعویق نینداز که تعویق انداختنى نیست. چه قدر آدمهاى صحیح و سالم با موت ناگهانى از این دنیا رفتند و ندانیم عاقبت آنها چیست؟ پس فرصت را از دست مده و یک دم را غنیمت شمار که کار خیلى اهمیت دارد و سفر خیلى خطرناک است. دستت از این عالم، که مزرعه آخرت است، اگر کوتاه شد، دیگر کار گذشته است و اصلاح مفاسد نفس را نتوانى کرد، جز حسرت و حیرت و عذاب و مذلت نتیجه نبرى. اولیاى خدا آنى راحت نبودند و از فکر این سفر پر خوف و خطر بیرون نمى‏رفتند. حالات على بن الحسین، علیهما السلام، امام معصوم، حیرت انگیز است. ناله‏هاى امیر المؤمنین، علیه السلام، ولىّ مطلق، بهت آور است. چه شده است که ما این طور غافلیم؟ کى به ما اطمینان داده جز شیطان که کارهاى ما را از امروز به فردا مى‏اندازد. مى‏خواهد اصحاب و انصار خود را زیاد کند و ما را با خلق خود و در زمره خود و اتباع خود محشور کند. همیشه آن ملعون امور آخرت را در نظر ما سهل و آسان جلوه دهد و ما را با وعده «رحمت خدا» و «شفاعت شافعین» از یاد خدا و اطاعت او غافل کند. ولى افسوس که این اشتهاى کاذب است و از دامهاى مکر و حیله آن ملعون است. .. امام خمینی رحمه الله علیه چهل‏حدیث ص :  151. ...    


اگر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند

...اگر انسان خباثت را از نهادش بیرون نکند، هر چه درس بخواند و تحصیل نماید نه تنها فایده‏اى بر آن مترتب نمى‏شود بلکه ضررها دارد علم وقتى در این مرکز خبیث وارد شد، شاخ و برگ خبیث به بار آورده شجره خبیثه مى‏شود. هر چه این مفاهیم در قلب سیاه و غیر مهذب انباشته گردد، حجاب زیادتر مى‏شود. در نفسى که مهذب نشده، علم حجاب ظلمانى است: العلم هو الحجاب الاکبر. لذا شرّ عالم فاسد براى اسلام از همه شرور خطرناکتر و بیشتر است. علم نور است، ولى در دل سیاه و قلب فاسد دامنه ظلمت و سیاهى را گسترده‏تر مى‏سازد. علمى که انسان را به خدا نزدیک مى‏کند، در نفس دنیا طلب باعث دورى بیشتر از درگاه ذى الجلال مى‏گردد. علم توحید هم اگر براى غیر خدا باشد، از حجب ظلمانى است چون اشتغال به ما سوى اللّه است. اگر کسى قرآن کریم را با چهارده قرائت لما سوى اللّه حفظ باشد و بخواند، جز حجاب و دورى از حق تعالى چیزى عاید او نمى‏شود. اگر شما درس بخوانید، زحمت بکشید، ممکن است عالم شوید، ولى باید بدانیدکه میان «عالم» و «مهذب» خیلى فاصله است. مرحوم شیخ، استاد ما«»، رضوان اللّه تعالى علیه، مى‏فرمود اینکه مى‏گویند: «ملا شدن چه آسان، آدم شدن چه مشکل» صحیح نیست. باید گفت: ملا شدن چه مشکل...   جهاد اکبر ص 19امام خمینی رحمت الله علیه


شما موظفید خود را بسازید   انسان کامل شوید

 

.. ...جوانان ننشینند که گرد پیرى سر و روى آنان را سفید کند. (ما به پیرى رسیده‏ایم و به مصایب و مشکلات آن واقفیم) شما تا جوان هستید مى‏توانید کارى انجام دهید تا نیرو و اراده جوانى دارید مى‏توانید هواهاى نفسانى ، مشتهیات دنیایى، و خواسته‏هاى حیوانى، را از خود دور سازید. ولى اگر در جوانى به فکر اصلاح و ساختن خود نباشید، دیگر در پیرى کار از کار گذشته است. تا جوانید فکرى کنید نگذارید پیر و فرسوده شوید. قلب جوان لطیف و ملکوتى است و انگیزه‏هاى فساد در آن ضعیف    مى‏باشد لیکن هر چه سن بالا رود ریشه گناه در قلب قویتر و محکمتر مى‏گردد تا جایى که کندن آن از دل ممکن نیست.    ایادى استعمار مى‏خواهند تمام حیثیات اسلام را از بین ببرند، و شما باید در مقابل ایستادگى کنید و با حبّ نفس و حبّ جاه و کبر و غرور نمى‏توان مقاومت کرد. عالم سوء، عالم متوجه به دنیا، عالمى که در فکر حفظ مسند و ریاست باشد، نمى‏تواند با دشمنان اسلام مبارزه نماید.و ضررش از دیگران بیشتر است  قدم را الهى کنید، حبّ دنیا را از دل بیرون نمایید، آن وقت مى‏توانید مبارزه کنید. از هم اکنون این نکته را در قلب خود بپرورانید و تربیت کنید که من باید یک سرباز مسلح و اسلامى باشم و براى اسلام فدا شوم من باید براى اسلام کار کنم تا از بین بروم. براى خود بهانه درست نکنید که امروز مقتضى نیست. کوشش کنید تا براى آتیه اسلام به درد بخورید، و خلاصه یک انسان باشید. ایادى استعمار از انسان مى‏ترسند از آدم مى‏ترسند. استعمارگران، که مى‏خواهند همه چیز ما را به یغما ببرند، نمى‏گذارند در دانشگاههاى دینى و علمى ما آدم تربیت شود. از آدم مى‏ترسند. اگر یک آدم در مملکتى پیدا شد، مزاحم آنان مى‏شود و منافع آنها را به خطر مى‏اندازد. شما موظفید خود را بسازید انسان کامل شوید و در مقابل نقشه‏هاى شوم دشمنان اسلام ایستادگى کنید. اگر منظم و مجهز نگردید و به مقاومت و مبارزه علیه ضرباتى که هر روز بر پیکر اسلام وارد مى‏آید نپردازید، هم خود از بین مى‏روید، و هم احکام و قوانین اسلام را فانى مى‏سازید و شما مسئول خواهید بود. شما علما، شما اهل علم، و شما مسلمانان، مسئول مى‏باشید. شما علما و طلاب در رأس، و دیگر مسلمانان پس از شما مسئول‏اند  :کلّکم راع و کلّکم مسئول عن رعیّته« بحار الأنوار (ط - بیروت) / ج‏72 / 38 / باب 35 الإنصاف و العدل ..... ص : 24وَ رُوِیَ عَنِ النَّبِیِّ صلی الله علیه واله وسلم  کُلُّکُمْ رَاعٍ وَ کُلُّکُمْ‏ مَسْئُولٌ‏ عَنْ رَعِیَّتِهِ. همه شما  سرپرست هستید وهمه مسئول  رعیت خود هستید »


تکالیف الهی  الطاف خدا به بندگان

 

.... ما در اینجا که هستیم، از قِبَلِ خدای تبارک و تعالی مأموریتها داریم. ما تا در این حیات دنیوی هستیم، تا در اینجا هستیم، مأموریتها از طرف خدای تبارک و تعالی داریم و باید قیام کنیم به این مأموریتها. باید غفلت نکنیم از تکالیف الهیه. تمام تکالیف الهیه الطافی است الهی و ما خیال می‏کنیم تکالیفی است. همه‏اش الطاف است: چه تکالیف فردی[که]برای هر نفری هست ـ برای تربیت او، برای تکمیل او ـ برای اینکه غیر از این راهْ راه تکمیل و راه ترقی نبوده است، درجاتی هست که بدون این راه نمی‏شود به آن درجات رسید؛ و چه تکالیف اجتماعی که ما مکلف هستیم؛ در اجتماع تکالیفی داریم و باید به آن تکالیف عمل کنیم برای تنظیم این اجتماع. انبیا هم همان چیزهایی که مربوط به روح و مربوط به مقامات عقلیه و مربوط به مراکز غیبیه است برای ما بیان کرده‏اند، و قرآن هم بیان کرده است و اهلش می‏دانند، و هم آن چیزهایی که وظایف شخصیه است و دخیل در ترقیات انسان و تکامل انسان است، در سنت و در کتاب بیان شده است و هم آن چیزهایی که مربوط به اجتماع است و امور سیاسی است و امور اجتماعی است و راجع به تنظیم و تربیت اجتماع است، بیان فرموده است. و ما همه و هم? بشر مکلفند بر اینکه هم? این مراتب را، هم? این مقامات را مواظبت کنند و منحصر به یک طرف نکنند....


پیغمبر اکرم ـ صلی‏ ا للّه‏ علیه و آله و سلم ـ  بعد از اینکه فتح حُنَیْن کردند، دو مطلب است که آموزنده است برای اشخاصی که بخواهند چیز بفهمند؛ دو کار ایشان کردند ـ از قراری که در تاریخ است ـ یکی اینکه یکی از سران این کفار فرار کرد و رفت به جده که توی کشتی بنشیند و فرار کند. پیغمبر اکرم جُبه مبارکشان را ـ به حَسَب این نقل ـ دادند به کسی که ببر به او بده؛ من از او گذشتم، بیاورش. این ابوسفیان که تا آخر عمرش هم اسلام نیاورد[به]همین صورت بود. آن اولادش هم همین طور. آن ابوسفیان با این همه چیز و آن کفار قریش با آن همه کذا، غنایم را وقتی که آوردند، غنایم حنین را جنگ حنین را، وقتی که آوردند حضرت به اینها داد: صد شتر به این، صد شتر ـ سیصد شتر به این، چقدر شتر به این، چقدر چیز به اینها داد، با اینکه خوب حضرت می‏دانست که اینها کافرند، حضرت که می‏دانست اینها مشرکند. مقدسین ایستادند که آقا آخر ما چی داریم، اینها طماعند. حضرت فرمود که اینها شتر بردند، من همراه شما هستم. شما میل ندارید رسول‏اللّه‏ به جای شتر همراه شما بیاید؟! شما ببینید چه بزرگی بود. چه آدم بزرگی بوده است این مرد.

با قطع نظر از باب نبوت، مغزْ چه مغز عالی است. از آن طرف کفار قریش را آنطور استمالت می‏کند که اینها لااقل اگر در باطن خبیث هستند، ظاهرشان ظاهرِ مُسْلم شود و بیایند بچسبند به اسلام. از این طرف هم آنهایی که اشکال می‏کنند، به آنطور نرم و خوب و قشنگ جواب می‏دهد و قانعشان می‏کند.

 


محل عبور

...این دنیا دنیایی است که عبور از آن باید بکنیم ما؛ دنیایی نیست که در اینجا ما زیست کنیم. این راه است؛ این صراط است که اگر توانستیم مستقیماً این صراط را طی کنیم، همان طوری که اولیای خدا طی کردند ـ «جُزْنا وَ هِیَ خامِدَة»  اگر توانستیم که از این صراط به طور سلامت عبور بکنیم، سعادتمندیم. و اگر خدای نخواسته در اینجا، در این راه، لغزش داشته باشیم در آنجا هم همین لغزش ظهور پیدا می‏کند، در آنجا هم موجب لغزشها می‏شود، موجب گرفتاریها می‏شود. از خدای تبارک و تعالی مسئلت می‏کنم که ما را بیدار کند؛ ما را به آن الطافی که خفی است و ما مطلع بر آن نیستیم، ما را بر آنها مطلع بفرماید تا اینکه ما هم مثل اشخاصی که معرفت دارند به مقام ربوبیت، معرفت دارند به مدارج انسانیت، و دنیا را مد نظرشان نمی‏آورند، استقلال به آن نمی‏دهند، مآرب دنیایی‏شان تحت نظرشان نیست مستقلاً، و اینجا را طریق می‏دانند از برای جاهای دیگر، از برای سعادتهای بزرگ دیگر، اگر ما هم ان شاءاللّه‏ توفیق خدا بدهد و ما هم برسیم به یک همچو مرتبه‏ای، آن مرتبه‏هایی که ما نمی‏توانیم ادراکش بکنیم، نمی‏توانیم در این عالم که هستیم بفهمیم چه مدارجی است، چه عوالمی است. چه بساطی است این بساط دنیا؛ چشممان را همه‏اش را باز کردیم و این دنیایی که به حسب روایت ـما نَظَرَاللّه‏ُ اِلَیْهِ مُنْذُ خَلْقِه   به عالم اجسامْ (در روایت هست که) نظر لطفْ خدای تبارک و تعالی نکرده‏است ـمُنْذُ خَلْقِهِـ با اینکه این عالم اجسام و این عالم طبیعت، آنطوری که تا حالا ادراک کرده‏اند، تا حالا کشف کرده‏اند، محیرالعقول است؛ عقول ماها به آن نمی‏رسد. آنقدری که تا حالا فهمیده‏اند، و ماعدایش هم اِلی ماشاءاللّه‏ هست که کسی دستش به نورش نمی‏رسد، ستاره‏هایی هست که نورشان شش بیلیون سال، شش بیلیون سال نورشان به زمین می‏رسد. این عدد را تفهّمش نمی‏توانیم بکنیم. در بعضی نوشته‏ها هست که بعضی از ستاره‏ها اگر جوفش را باز کنند پانصد میلیون شمس در آنجا جایش می‏شود. و بعضی از ستاره‏ها هست که اگر در مرکز شمس بگذارند، تا زمین می‏آید؛[اینقدر]بزرگی‏اش هست. این پهناوری که عقول به آن نمی‏رسد، کسی نمی‏تواند بر آن اطلاع پیدا کند، اینها همه‏اش عالم «دنیا»ست؛ عالم پست است. بعضی از اهل معرفت می‏گفتند اینکه این عالم را «دنیا»  گذاشته است اسمش را، برای این که خجالت می‏کشد واقع این قضیه را ـ واقع دنیا را بفرماید؛ از این جهت همین با همین اسم به «دنیا» تعبیر کرده است. این عالم با این پهناوری، با این بساط، عالم «دنیا»ست. این آسمانها با هم? چیزهایی که تا حالا کشف شده است ـ به حَسَب لسان قرآنزَیَّنّا السَّماءَ الدُّنیا بِزینةٍ الکواکب  »؛ آسمان «پایین»، پایینِ اینکه همه تا حالا کشفش کرده‏اند؛ اینها همه در لسان قرآنْ آسمان «پایین» است. این آسمانهای بالا را باز کشف نکرده‏اند که چه خبر است ـ در عین حال به حسب روایت:ما نَظَرَ إلَیْهِ نَظَرَ لُطْفٍ مُنْذُ خَلْقِهِ؛ و به حَسَب قرآن هم که «متاع» اسمش باشد حیات دنیا. حیات آخرتْ حیات است، زنده است. اینجا زندگی نیست، مردگی است اینجا. حیات آخرتْ حیات است ـ دارِ آخرتْلَهِیَ الْحَیَوان.  ما اطلاع نداریم در آن.


   ای عزیز چون درپیش ان عزیز بسیار عزیزی سخن عزیز شنو وچون تابلویی بلند بالایی برسر در زندگیت نصب کن تا همیشه جلوی چشمت باشد وزندگیت شیرین 

سطر اول  : انکه هیچ وقت هیچ چیز وهیچ کس را با هیچ چیر وهیچ کس دیگر مقایسه نکن که در عالم خلقت ان عزیز د و چیز با دوکس را مثل هم نیافریده است هرچیز وهرکس را برای منظوری خلق کرده است  اگر این پند بسیار عزیز را به گوش جانت درقلب روحت جایگرین کنی ازبسیاری از مشکلات ازجمله عصبانیت وپرخاش وخود خوری و افسردگی ونا امیدی وغرور و بلند پروازی و....در امان خواهی ماند راحت راحت بدون هیچ غم وغصه ای وبانشاط هرچه تمامتر زندگی خواهی کرد وورد زبانت خواهد شد عاشقم بر همه هستی ... اگر یک وقت خواستی مقایسه کنی یادت باشددونفر را از لحظه تولد تا مرگ  وحیات پس از مرگ  یعنی دوره کامل زندگی انها را با هم مقایسه کن  ونه دوزمان  مساوی از زندگی  دونفر لااقل اگر با دید دنیایی هم مقایسه میکنی  اول تا اخر زندگی خودت را میتوانی با اول تا اخر زندگی سرجمع مقایسه کنید و نه دو مقطع متفاوت از ان دواگر دارایی را مقایسه میکنی نگاه کن چه در دنیا دارد چه در اخرت دارد چه نزد خدا دارد

اگر میخواهی فقط مقایسه دنیایی کنی لااقل دو نفر هم سن هم استعداد هم سواد هم کفو هم کیش هم قد و هم ...پیدا کنی بعد مقایسه کنی

مقایسه های غلط: زمان غم وغصه  یا بیماری خود را با زمان  شادی ونشاط وسلامت  دیگران مقایسه میکنی ودلگیر میشوی  وناسپاس زمان فقر خود را با زمان غنای دیگران مقایسه میکنی  خودت را بدبخت میپنداری  ظواهر همسرت را با همسر دیگری مقایسه میکنی و...وسرانجام ... زندگیت را با دیگری مقایسه میکنی و افسرده میشوی  بیماریت را با دیگری مقایسه میکنی ونا امید میشوی  بچه هایت را با بچه های دیگران مقایسه میکنی و با سرزنش و... از موفقیت باز میداری  پدر ومادرت را با پدر ومادرهای دیگران مقایسه میکنی بی ادب وکم احترام میشوی  ودر این مقایسه ها انصاف هم بخرج نمیدهی نقاط ضعف زندگی خودت( پدر مادر همسر بچه ها درامد و... ) را با نقاط قوت ومثبت دیگران مقایسه میکنی و مدتها درخود فرو میروی وغصه ها میخوری و... سرانجام رنجورو بیمار وافسرده  میشوی یا نقاط قوت زندگی خود را با ضعفهای دیگران مقایسه میکنی و مغرور وازخود راضی و... میشوی هیچکس را داخل ادم حساب نمیکنی واز هرکس عیبی در میاوری و انرا بزرگ میکنی و سرانجام تنها وتافته جدا بافته از خلق خدا میشوی دوستها یت را یکی یکی از دست میدهی و...

سطر دوم:

نمره بده تا ببینی همه خوبند اگرچه ضعفهایی هم هست  برای اینکه جز زیبایی در عالم چیزی نبینی وهر چیز را همانطور که هست بینی گرفتار غلو نشوی وکسی را بیجا تحقیر نکنی تصمیم بگیر برای هرچیز وهرکس که میخواهی ارزشش رابشنا سی   امتیاز دهی کن نقاط مثبت و منفی  ومجموعه زیبایی ها ونازیبایی های هر چیز وهرکس رانمره بده  ومعدل بگیر درست مثل یک مدرسه ای که برای یک دانش اموز معدل مجموع دروس فارسی وعربی وانگلیسی وفیزیک .ریاضی ونقاشی و ورزش و... راجمع ومعدل گیری میکند و یک نمره میدهد اگر براین روال عمل کنی برای خودت یک معدلی بدست میاری

وبرای دیگران هم معدلی واگردقیق در این مدرسه هستی نگاه کنی میبینی که نمره معدل اکثریت خلق بالای 15 یعنی خوب است بین 15 تا19 هم داری و19 به بالا هم داری شاید یکی دوتا زیر 10 هم پیدا کنی حالا اگر با حوصله بروی ومدتی راجع به تک تک افراد تحقیق کنی وشرایط زندگی مادی ومعنوی همه را فهرست کنی وبتوانی برای این مسائل هم نمره بدهی متوجه میشوی انکه معدل نزدیک به بیست دارد اگردر شرایط اینکه نمره 8 دارد بگذاری 2هم نمیشود وتو ندانسته این را توبیخ وسرزنش کرده ای وان یکی را تشویق

سطر سوم:

انتظار معقول داشته باش تا شاد باشی و زیبا ببینی  همه چیز وهمه کس راشایسته است از خودت وزندگیت واز دیگران ازهر چیز وهرکس انتظاری در دایره قوت ها وضعف های موجود داشته باشی لازمه اینکار انست که به همه چیز نمره بدهی ونمره های تک تک موضوعات ومعدل کل جلوی چشمت داشته باشی منظم ودقیق  مثال میزنم شما پزشک هستید بچه شما در درس زیست نمره 2 ودردرس نقاشی نمره بیست دارد شمانمیتوانید انتظارداشته باشید پسر شما همچو شما پزشک شود تحقیر یا تشویق ویا تطمیع وعصبانیت وپرخاش و...نمیتواند شما را به ارزویتان برساند اگر منطقی فکر کنید درنهایت شادی ونشاط اسباب پیشرفت اورا فراهم میکنید فردا اوبا نقاشی خدمتی میکند که از خدمت شما کمتر نیست درامدی کسب میکند که و... حقیقت این است که فرقی میان اشیاء وافراد نیست از مورچه انتظار کار فیل نباید داشت واب اقیانوس را در استکانی نمیتوان جا داد یک قطره اب که هزاران زنبور را رفع تشنگی میکند برای گاو اثری ندارد نمیشود به گاو گفت پرخورونمیتوان پشه را به خاطر اینکه 17 کیلو شیر در روز نمیدهد تحقیر کرد اگر بفهممیم که بالا وپایینی نیست همه اعضای یک پیکریم همه قوت وضعف داریم وهمه خوب هستیم دیدمان وزندگیمان زیبا میشود چه فرق است بین مغز وقلب و کبد وروده که روده ای سر بر زانوی غم نهد که ای وای ما حامل بار نجاستیم وان یکی باد  در غبغب اندازد که ما که در مرکزیم ما بد شانش بودیم که مجرای بول شدیم ان یکی خوش شانس که مجرای اشک او در سر نشسته وما در دم یکی نیست به این بگوید اگر این قیاس درست است که تو میکنی تو که ذیل نشسته ای که اصل اویی که که برصدر نشسته واگر تو نبودی که

یا این غصه خورد که ما اب بی مقدار منی هستیم ونجسمان خوانند وچه وچه ... وان یکی کمان ابرو که براو چه عشق ها و چه شعرها وچه شوق ها وچه نگاههاو ارزوی دیدارها و... مگر نه اینست که این اعضاء همه با هم وبرای هم ومثل هم هستند وهیچیک منهای اصل وجود بدن ادمی وروح ان پشیزی ارزش ندارند منتهی هر عضو را نامی نهاده اند وکاری سپرده اند مثل گلی که از ان هزار نوع ظرف کوچک وبزرگ بسازند وهر کدام را نامی گذارندو برای کاری استفاده کنند همینطورنباید اگر در وقت چیدن گل نیش خاری شمارا ازده کرد گل برسر درخت گل زنی وفغان براری که ای وای چه خاری عزیزم کجا گل بی خا ر دیدی مگر نشنیدی که با گل خار است با گنج مار 


حیاة الإمام الرضا (ع) / ج‏2 / 21 / الصلاة: .....     فَلِمَ أُمِرُوا بِالصَّلَاةِ قِیلَ لِأَنَّ فِی الصَّلَاةِ الْإِقْرَارَ بِالرُّبُوبِیَّةِ وَ هُوَ صَلَاحٌ عَامٌّ لِأَنَّ فِیهِ خَلْعَ الْأَنْدَادِ  وَ الْقِیَامَ بَیْنَ یَدَیِ الْجَبَّارِ بِالذُّلِّ وَ الِاسْتِکَانَةِ وَ الْخُضُوعِ‏ وَ الْخُشُوعِ وَ الِاعْتِرَافِ وَ طَلَبِ الْإِقَالَةِ  مِنْ سَالِفِ الذُّنُوبِ وَ وَضْعَ الْجَبْهَةِ عَلَى الْأَرْضِ کُلَّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ لِیَکُونَ الْعَبْدُ ذَاکِراً لِلَّهِ غَیْرَ نَاسٍ لَهُ وَ یَکُونَ خَاشِعاً وَجِلًا مُتَذَلِّلًا طَالِباً رَاغِباً فِی الزِّیَادَةِ لِلدِّینِ وَ الدُّنْیَا مَعَ مَا فِیهِ مِنَ الِانْزِجَارِ عَنِ الْفَسَادِ وَ صَارَ ذَلِکَ عَلَیْهِ فِی کُلِّ یَوْمٍ وَ لَیْلَةٍ لِئَلَّا یَنْسَى الْعَبْدُ مُدَبِّرَهُ وَ خَالِقَهُ فَیَبْطَرَ وَ یَطْغَى‏  وَ لِیَکُونَ فِی طَاعَةِ  خَالِقِهِ وَ الْقِیَامِ بَیْنَ یَدَیْ رَبِّهِ زَاجِراً لَهُ عَنِ الْمَعَاصِی وَ حَاجِزاً وَ مَانِعاً لَهُ عَنْ أَنْوَاعِ الْفَسَادِ....

 

سئوال شد از علت    مقررشدن نماز   فرمودند  در  نماز  اقرار به ربوبیت  پروردگار است  واین سبب اصلاح کلی  است  چون موجب خلع  شریکان خداست  وقیام است در برابر خدای  جبار   به حالت زاری و بیچارگی و خضوع و خشوع  و اعتراف و طلب غفران وامرزش از گناهان گذشته  و  وگذاشتن پیشانی بر خاک درهمه روزها وشب ها موجب  میشود عبد  به یاد خدا باشد  ونه  مردم  و دارای  خشوع  وترس از پروردگارشود  طالب  و راغب   دین و دنیایش شود  وازفساد  منزجرباشد  شب ها وروزها بگذرد این گونه وبنده فراموش نکند مدبر وخالق خویش را وبه طغیان وسرکشی نیفتد  همواره در اطاعت خالق خود وقیام  برای امر او بماند و  وسیله ای باشد برای  روی گردانی از گناه ومانع و  سدی در برابر او  درمقابل  انواع فساد ها ....


عشق بچه عروسک است و عشق بابای بچه عروس

واین هردو عشق مقدس است و محترم

بچه رانباید سرزنش کرد که چقدر نمیفهمی که این عروسک بازیچه است بابا ترا به این سرگرم کرده است تا خودش

به عروس بپردازد جر وبحث هم جز اوقات تلخی و اعصاب خرد کنی فاید ه ای ندارد وقتی رشد کند وجوان 18 ساله شود

دیگر حاضر نیست به عروسک سرگرم شود   وعشقش عوض میشود دیروز عروسکش را نشان این وان میداد و با چه عشقی شانه به زلفش میزد و چه با حرارت اورا میبوسید ولی امروز عشقشش عروس است دختر جوان و زیبا   جای بوسه عوض میشود حالا دیگر دست دختری را میگیرد وبه دوستان دخترش مینازد وبافخر باد وفیس گاهی دست بر گبسوانش

میکشد و گاه لب بر لبش وچه عشقی میکند که نپرس   نه دیگر او هرگز عروسکی را نخواهد بوسید وهیچگاه دستی بر سر زلف هیچ عروسکی نخواهد کشید   هرچند زیباترین عروسکها را برایش بخری   که چشمک برنند   اواز  بخوانند و برقصند  بچه بزرگ شده است رشد کرده است فهمیده است عروسک ارزش عشق ورزیدن ندارد   ولی عشق به  عروس چی 

حالا اگر دیدی یکی بین عروس و کتاب    دومی را انتخاب میکند وبه عروس توجه نمیکند اوبجای عروس و عروسکش حالا کتابهای درسی دانشگاهیش را همه جا طوری پهن میکند که دیگران بفهمد که او رشته فلان درس میخواند اگر درمحیط وب باشد علم و کمالات علمی خود را در قالبها و شکلها عرضه میدارد     چه میفهمی ؟ جای عروس و عروسک با چی  عوض شده است اگر تازه دامادی  عروس ایستاده بالای سرش را که نگاه به او هر جوان مجردی را بهوس می اندازد ودلش را پاک میبرد نگاه هم نمیکند واگر نگاه هم بکند   اثری در او نمیگذارد چی جای عروس با کتاب و درس وبحث علمی عوض نشده است ؟

حالا اگر یک دانشجوی نخبه وممتاز دانشگاه معتبر ی در اخرین سال تحصیل با معدل عالی دانشگاه را رها میکند وبه جنگ با مهاجم   ودفاع کشور و ملت میرود و جانباز شیمیایی میشود وسالها با رنج و درد و سختی و زخم زبان و نیش دوست ودشمن مقاومت میکند و پس از سالها به شهادت میرسد  جای کتاب با چی عوض شده

چه عشقی  وچه بهجتی در ایثار و فداکاری  واز خود گذشتگی هست که در عروس وعروسک و در دانش وپژو.هش نیست        بچه مشغول به عروسک و یا پسر غرق در عشق به یک دختر یا دختر سخت فریفته وعاشق یک پسر   کدام میتوانند بفهمند که فداشدن در راه زندگی دیگران یعنی چی  یکی  لباسهایش  را در  سرما ی زمستنان در میاورد و باان روشنی ایجاد میکند تا   قطار به توده سنگ بر نخورد و برای عده ای درد ورنج و عذاب فراهم نشود  این یعنی چه

جر و بحث و جدل چه سود دارد با متوقف در عروس وعروسک ویا در  درس ومشق وفهم وکتاب وشعر وهنر وغیره .بنابراین اکنون شاید متوجه شده ای که :

تا رشد ندهی   فکر عوض نشود و تا فکر عوض نشود   رفتار وگفتار و کردار تغییر نمی کند یعنی چی

با بچه دعوا کنی اخرش قهر میکند وباچشم اشک الود بخواب میرود وجز نفرت چیزی بد ست نمی ار ی

با جوان دعوا کنی که چرا  این دختر یا ان پسر همه عشق توست  ممکن است چاقو بخوری وزخم بر داری

دختری را سرزنش کنی که چرا عروسکت را به این وان نشان میدهی وبا خودت به همه جا میبری بگذار در خانه بماند

(درخانه  خود نشانش بده لااقل چرا انرا پیام میکنی و دور میگردذانی  خواهی شنید تاکور شود هر انکس که نتواند دید )

فقط یک راه داری وان هم دست به اقدامی بزنی که او بفهمد که میتواند رشد کند ومرتب بالا و بالاتر بیاید دوره عروسک بازی و با عروس رقصی و دوست پسربازی  ودختر فخری وعشق وعاشقی های رایجش را کوتاه کنی   تا با این رشد مهم وسرنوشت ساز هم عروسک و عروس و هم کتاب و هم هنر و شعر وموسیقی و ذوق همه را ببیند واز همه بهره ببرد ومتوقف نشود  وهیچ کس را هم بخاطر عشقش  سرزنش نکند وبا   احدی هم بر سر این امور نزاع ننماید و خدای را شکر کند که بحمدالله از بچگی به پیری رسیده است ودعای پدر ومادرش که الهی پیر شی

مستجاب شده است ان وقت نه فقط از تو متنفر نمیشود بلکه ترا بهترین دوست و رفیق وشفیق خود می بیند 

دوست خوبم شنیده ای که تامرد سخن نگفته باشد عیب و هنرش نهفته باشد

میتوانی به همه جا سر بزنی و همه را  ببینی و حرف وحدیث وعکس وشعر ومقالات همه  رانگاه کنی   تا مصداق عروس و عروسک وغیره  را مشاهده کنی و به راحتی بیینی هرکسی  کجاست از نوزاد تازه متولد شده تا پیر دم مرگ را میتوانی در اهمه جا  پیداکنی ولی مواظب باش به

کسی خرده نگیری ببین وبگذر واگر پیری یافتی درخواست دوستی با اوده وهمنشینی با او کن که با پیران نشستن و برخواستن و دل دادن ودل ستاندن دوره طفولیت و کودکی وخردسالی و جوانی و میانسالی را کوتاه تروبی خطرترو کم ضررتر میکند وکمال همنشین اثر خودش را میگذارد

نه اینکه بروی وتجسس کنی و عروسک بازان و عروس ذ لیلان وشوهر پرستان و  کتابخوانان و کتاب نویسان و غیره را بر انداز کنی که این کار سودی ندارد

ولی خودت را میتوانی برانداز کنی وببینی که بین دوره   نوزاد ی وکمال  پیری کجای کاری در چه عشق و عاشقی هی سرت درچه سودایی است با کی وباچی خوشی و چه چیز میتواند  خوشحالت کند ویا اشکت را دراورد گرفتن عروسکی یا جواب رد  و آری  دختر و پسری ویا...ویا  عدم توفیق درورود به دانشگاه ورشته تحصیلیی

یا موفقیت ویا عدم توفیق در تحصیلات تکمیلی ویا  نیافتن ویافتن راه  حل  یک معضل علمی چقدر ازرده میکند ترا   شنیدن صدای مظلومی  ویا  ودیدن رنج محرومی و مشاهده فقر مستمندی  وچقدر شیرین است برایت گذشت و دلنوازی از انکه به وقت قدرت ترا رنجانیده است یا بخشش به انکه در وقت نیاز محرومت نموده و...چقدر محبوب است برایت به رنج افتادن برای اسایش دیگران و...و یا چقدر دردناک است

فراق از جمال جمیل ان معشوق یگانه ای که همه عشقها سایه مجازی عشق به اوست ...  انگاه تصمیم بگیری و حرکت  به سوی کمال اغاز کنی

تا زود پیر شوی واگر میتوانی قبل از روز مردنت بمیری  یعنی که به

 

این حدیث شریف جامعه عمل پوشی موتوا قبل ان تموتوا


….یَا عَلِیُّ خَلَقَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ الْجَنَّةَ مِنْ لَبِنَتَیْنِ لَبِنَةٍ مِنْ ذَهَبٍ وَ لَبِنَةٍ مِنْ فِضَّةٍ وَ جَعَلَ حِیطَانَهَا الْیَاقُوتَ وَ سَقْفَهَا الزَّبَرْجَدَ وَ حَصَاهَا اللُّؤْلُؤَ وَ تُرَابَهَا الزَّعْفَرَانَ  وَ الْمِسْکَ الْأَذْفَرَ ثُمَّ قَالَ لَهَا تَکَلَّمِی فَقَالَتْ لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ الْحَیُّ الْقَیُّومُ قَدْ سَعِدَ مَنْ یَدْخُلُنِی قَالَ اللَّهُ جَلَّ جَلَالُهُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی لَا یَدْخُلُهَا مُدْمِنُ خَمْرٍ وَ لَا نَمَّامٌ وَ لَا دَیُّوثٌ وَ لَا شُرْطِیٌّ وَ لَا مُخَنَّثٌ وَ لَا نَبَّاشٌ وَ لَا عَشَّارٌ وَ لَا قَاطِعُ رَحِمٍ وَ لَا قَدَرِیٌّ ....

یا على: خدا بهشت را از دو خشت آفرید  خشتى از زر و خشتى از نقره ، و دیوارهایش را از یاقوت و سقفش را زبرجد، و سنگریزه‏ اش را مروارید، و خاکش را زعفران و مشک بویا قرار داد، و آنگاه به او گفت: سخن بگوى      پس بهشت گفت: معبود حقى جز خداى حى قیوم نیست. سعادتمند کسى است که به درون من درآید، خداوند جل جلاله گوید: بعزت و بجلالم قسم است، که شرابخوار‏، و سخن چین و دیوث  و جاسوس  و مرد زن نما وزن مردنما ، و رباخوار و قاطع رحم، و جبری مذهب  به آن داخل نمیشود.

...یَا عَلِیُّ أَرْبَعٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ بَنَى اللَّهُ تَعَالَى لَهُ بَیْتاً فِی الْجَنَّةِ مَنْ آوَى الْیَتِیمَ وَ رَحِمَ الضَّعِیفَ وَ أَشْفَقَ عَلَى وَالِدَیْهِ وَ رَفَقَ بِمَمْلُوکِهِ...

یا على: چهار صفت است که در وجود هر کس باشد خداى تعالى خانه ‏ا ی در بهشت براى او بنا میکند: کسى که یتیمى را پناه دهد، و بر ضعیفى رحمت آورد، و بر والدینش دلسوزى کند، و در باره مملوکش مدارا نماید.

یَا عَلِیُّ سَبْعَةٌ مَنْ کُنَّ فِیهِ فَقَدِ اسْتَکْمَلَ حَقِیقَةَ الْإِیمَانِ وَ أَبْوَابُ الْجَنَّةِ مُفَتَّحَةٌ لَهُ مَنْ أَسْبَغَ وُضُوءَهُ وَ أَحْسَنَ صَلَاتَهُ وَ أَدَّى زَکَاةَ مَالِهِ وَ کَفَّ غَضَبَهُ وَ سَجَنَ لِسَانَهُ وَ اسْتَغْفَرَ لِذَنْبِهِ وَ أَدَّى النَّصِیحَةَ لِأَهْلِ بَیْتِ نَبِیِّهِ

یا على: هفت صفت است که چون در وجود کسى گرد آید حقیقت ایمان را بکمال یافته است، و درهاى بهشت بروى او باز است: کسى که وضوى خود را شاداب سازد، و نمازش را نیکو بجاى آورد، و زکات مالش را بپردازد، از خشم خود جلوگیرى کند، و زبانش را زندانى سازد، و از گناهانش آمرزش بطلبد، و شرط پیروى و دوستى‏ اهل بیت پیمبرش (سلام الله علیهم) را بجا آورد...

یَاعَلِیُّ إِنَّ الدُّنْیَا لَوْ عَدَلَتْ عِنْدَ اللَّهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى جَنَاحَ بَعُوضَةٍ لَمَاسَقَى ا لْکَافِرَ مِنْهَا شَرْبَةً مِنْ مَاءٍیا على: دنیا اگر نزد خداى تبارک و تعالى به اندازه  بال پشه‏اى ارزش داشت، هر آینه شربت آبى از آن را بکافر نمینوشاند.

...یَا عَلِیُّ مَا أَحَدٌ مِنَ الْأَوَّلِینَ وَ الْآخِرِینَ إِلَّا وَ هُوَ یَتَمَنَّى یَوْمَ الْقِیَامَةِ أَنَّهُ لَمْ یُعْطَ مِنَ الدُّنْیَا إِلَّا قُوتا....

یا على: هیچ فردى از اول خلقت  تا اخر وجود ندارد مگر آنکه در روز قیامت آرزو میکند که اى کاش جز قوتى از این دنیا به او داده نشده بود. من‏ لایحضره ‏الفقیه ج : 4 ص : 353تا 357