تفکر درسوء عاقبتی دهشتناک
مطلب زیر اشاره به سوء عاقبتی دهشتناک دارد که ممکن است عاقبت هرکس حتی مومنین بخاطر غفلت وبی توجهی و تبعیت ازهواهای نفسانی باشد
......آنگاه که روز قیا مت فرا رسد و براى مردمان آنچه را که بحساب نمىآورند آشکار شود و سیئات و بدىهاى اعمالشان بر ملا شود و هر کس آنچه را که انجام داده حاضر شده ببیند و حقایق امور منکشف شده و میزان حسنات و سیئات هر کس مشخص شود، در این شرایط پروردگار مهربان یکى از بندگان خود را فرا خواند و شکر نعمتهائى را که باو ارزانى داشته مطالبه کند و بگوید اى بنده من تو عدم محض بودى که من تو را ایجاد کردم بدون اینکه وجود و ایجاد تو نفعى براى من داشته باشد بلکه فقط بخاطر انتفاع تو از من و جمیع ممالک خود را قبل از اینکه تو پا بعرصه وجود نهى در رفع نیازها و براى کمال تو بخدمت گماردم، و باز هر چه تو معصیت نمودى و نعمت هاى بىشمارى را که بر تو ارزانى داشته بودم کفران نمودى، مرا از اینکه تو را حفظ کنم و نعمتهایم را از رزق و تربیت و آنچه که مایه عزت و کمال تو مىشود بر تو ارزانى دارم باز نداشت و با لطف و مرحمت تو را بخود فرا مىخواندم تا آنجا که هر شب ملکى بزرگوار بسوى تو مىفرستادم که تو را به توبه و بازگشت بسوى من دعوت کند و پذیرش توبهات را از جانب من بتو اعلان نماید و تو را آگاه سازد که هر زمان که مرا بخوانى تو را اجابت خواهم کرد و از توبه و بازگشت تو بسیار خوشحال خواهم شد. و تو را به انس و مناجات و قرب و وصال من دعوت مىنمود، ولى تو فرستادهام را رد کردى و از دشمنم متابعت نمودى و من باز با همه اینها نعمت و رحمتم را از تو دریغ نداشتم، ولى هر چه انعام و احسان از جانب من بیشتر شد اعراض و کنارهگیرى تو افزون گشت، از من لطف و انعام و اصرار در دعوت تو بود، و از تو روى گردانیدن و براه خلاف رفتن، تا اینکه در فلان شب یکى از عیال خود و بندگان محتاجم را بدر خانه تو فرستادم و او از آن همه نعمتها که بر تو ارزانى داشته بودم اندکى را طلب نمود، و قبل از آن بتو خبر داده بودم که اگر به چنین کسى چیزى بدهى در حقیقت بمن وام دادهاى و من هستم که از تو مىگیرم و در وقتى که از هر حال نیازمندتر باشى بتو باز خواهم گردانید، و اگر او را از خودت برانى و دست رد به سینهاش زنى، در حقیقت خواسته مرا رد نمودهاى، و تو با علم به همه این امور او را از خودت راندى، و نعمت مرا کفران نمودى و او با دست خالى از نزد تو بازگشت و شب را گرسنه بروز آورد، اى بنده من براى چه تقاضاى مرا رد کردى و بمن قرض ندادى آیا ترسیدى که من بىچیز شوم و یا از آن بیم داشتى که خیانت کنم و به وعدهام وفا ننمایم، بنده من چگونه با بندگان من داد و ستد داشتى ولى از معامله با من سر باز زدى چگونه شد که من نزد تو از همه مخلوقات و بندگانم بیمقدارتر بودم، و باز اگر دشمنانت با صورت خندان بسویت مىآمدند شرم مىکردى که از آنها کناره بگیرى با آنکه مىدانستى در دل دشمن و بدخواه تو هستند، ولى من با اینکه از همان اوان آفرینش تو و حتى قبل از آن روى بسوى تو آورده بودم و نعمتهایم را براى تو مهیا ساخته تا هر گاه که بخواهى از آنها بهره برگیرى و تو این اقبال مرا بسوى خودت میدانستى ولى از اعراض و روى گردانیدن از من حیا نکردى و بمن کافر شدى، من بخاطر تو آسمان و زمین و ماه و خورشید و آب و خاک و ملائکه را قبل از پیدایش تو آفریدم و تمام آنها را براى فراهم ساختن نیازهاى زندگى تو بخدمتت گماردم ولى تو پس از این همه محبت و لطف با نافرمانى و معصیت من و اطاعت از دشمن من بدشمنى با من کمر بستى... بالجمله آن روز که پنهانىها آشکار گردد و هر کس از حقیقت خود باخبر شود و تمام جزئیات احوالات دنیائى خود و خلافها و کفران نعمتها و دشمنىهاى با پروردگار رئوف و مهربان را مشاهده کند آن حیاء و شرمسارى و فضاحتى که امام علیه السّلام بیان داشته براى آدمى حاصل خواهد شد و از آن بیش از عذاب بآتش رنج خواهد کشید و چنانکه در بعضى از اخبار و روایات باین حقیقت اشاره شده و آمده است که در روز قیامت خداوند به بندهاى مىفرماید: آیا تو نبودى که چنین کردى، آیا تو نبودى که فلان عمل را انجام دادى و این پرسشها و سرزنشها ادامه مىیابد تا آنجا که بنده از شدت شرمسارى و خجالت تقاضاى ورود در آتش میکند تا از آن شرمسارى نجات یابد. و علت اینکه امروزه ما از این همه اعمال زشت و ناپسند حیاء نمىکنیم و در آخرت آن گونه شرمسارى گریبانگیرمان خواهد شد یکى جهل ما در این دنیا به نعمتهاى الهى است که از شماره افزون است و دوم بىخبرى ما از همه گناهان و افعال زشت و میزان قبح آنها است، سومین علت که از همه مهمتر است ضعف ایمان ما بمقامات دین که علم بخدا و ملائکه و انبیاء و رسل و کتب و شرایع الهى است. و اما در قیامت، غیب عیان خواهد شد، و بنده در پیشگاه ذات اقدس حق حاضر و تمام جزئیات و نعمتهاى ظاهرى و باطنى که خدا بر او ارزانى داشته بود برایش مکشوف گشته بنحوى که همه آنها را خواهد دید از طرف دیگر تمام گناهان کوچک و بزرگ و قبایح و اعمال خود را که از شماره افزون است مشاهده خواهد کرد که ذات اقدس حق بقدرت خود آنها را حاضر نموده است و ایمان بخدا و ملائکه و پیامبران نیز در آنجا از روى شهود و عیان خواهد بود. از طرف دیگر بندگان متقى پروردگار را که پیوسته مراقب اعمال و کردار خود بودهاند مشاهده میکند و آلودگى خود را میبیند و شرمساریش افزون مىشود، هم چنانکه اگر یکى از ما لکهاى بر صورت و یا زخمى چرکین بر بدن داشته باشد و یا عورتش آشکار و یا جامهاش پاره باشد از حضور در مجلس بزرگان خجالت میکشد و یا اگر مشغول خوردن چیز پلیدى مثل گوشت مردار باشد و دیگرى او را در آن حال ببیند لا محاله شرمسار خواهد گشت و این شرمسارى و حیاء یک امر اختیارى نیست بلکه صفتى انفعالى است که منشأ آن آگاهى یافتن انسان به وجود قبح و زشتى در نفس خود نزد دیگران است، بخصوص اگر طرف از آشنایان انسان باشد و اینکه ما میبینیم در مقابل انجام گناه منفعل و شرمسار نمىگردیم این ثمره عدم اعتقاد به قبح آن عمل است، مثلا آن کس که غیبت میکند گر چه از زبان انبیاء شنیده است که غیبت مؤمن بمثابه خوردن گوشت مرده است، ولى این مسئله را امرى خیالى و از باب مثال تصور نموده زیرا این حقیقت را به عیان مشاهده نکرده است هم چنین کسى که خشمگین میشود این خشم و غضب را موجب تغییر صورت انسانى خود بصورت سگ نمىبیند هم چنین گناهان دیگر که روح آدمى را کدر مىسازد اثرش بالعیان مشهود نیست، و یا بارها شنیده است که ذات اقدس حق در همه جا حاضر و ناظر بوده و مراقب تمام اعمال و کردار بندگان است ولى چون این حقیقت را بالعیان درک ننموده از سرپیچى از دستورات الهى شرم نمیکند، و اما آنگاه که قیامت فرا رسد پروردگارش را حاضر مىبیند و انبیاء و ملائکه و مؤمنین را گواهانى بلند مرتبه مییابد با هیئتهاى نیکو که جامههائى از نور بتن دارند و از هر عیب و نقص منزه و پاک هستند و بر سر آنها تاج کرامت نهاده شده و نور سرا پاى آنها را فرا گرفته و چهرهها شاداب و خندان است. و بعد در مقابل اینان خود را مشاهده میکند که ژولیده و پریشان با جامههائى پاره و مندرس و کثیف و با بدنى پر از جراحات چرکین که چرک و خون از آنها روان است، بلکه مىبیند که چهره انسانى خود را از دست داده و بصورت خوک در آمده و بدنش چون بدن بوزینگان گردیده و تاریکىهاى گناهان سرا پایش را فرا گرفته است، برأى العین مشاهده میکند که ذات اقدس حق از او خواسته بود که بصورت انبیاء مقرب و شهداء و صالحان در آید و لباسى که آنان بر تن دارند بپوشد ولى او این صورت زشت و قیافه ناخوشایند را براى خود انتخاب نموده است، اینجا است که خواه ناخواه منفعل شده و از آنچه خود بر سر خود آورده است شرمسار میگردد و بر مخالفت دستورات پروردگار کریم و مهربان حسرت میخورد پس اگر این حقایق را دانستى درباره خود فکرى نما و حضورت را در آن روز بزرگ و محضر عظیم، براى کارى بزرگ و ظهور سلطان خداوندى را که هیچ آفریدهاى را قدرت تصور آن نیست و عالمیان از درک شدت آن عاجز هستند در نظر آور و حزن و اندوهت را در آن جایگاه مجسم نما و حول و هراس آن روز و عتاب و خطاب خداوندى و حیاء و حسرت خود را در آن روز و آتش و شعلههایش، و بیچارگى و گرسنگى و تشنگى خود را، و کسانیکه با تو به مخاصمه برخیزند را بخاطر آور، و بعد در حال فعلى خود در این دنیا اندکى تفکرنما و لطف و عزت و شرف و نعمتهاى این دنیا را که خدا بر تو ارزانى داشته بیاد آور، و ببین که چگونه آن کس که سلطنت فرداى قیامت از آن اوست امروزه در این دنیا تو را گرامى داشته و تو را بمناجات و گفتگوى با خود دعوت نموده و بمجلس انس و قرب و جوار خود فرا خوانده است، و در سخنانى که در این باره رسیده اندکى تأمل نما، در حدیث آمده است که ذات اقدس حق مىفرماید من از توبه و بازگشت بنده خود خوشحالتر مىشوم از کسیکه مرکب و زاد و توشه خود را در سفر گم نموده و از یافتن آن مأیوس شده بناچار سر بر زمین نهاده و بخواب رود و خود را براى هلاکت آماده سازد ناگاه چشم باز کند و مرکب و زاد و توشه خود را بالاى سر خود ببیند و باز در حدیث قدسى آمده است که اگر آنانکه پشت بمن نمودهاند بدانند که من چقدر منتظر آنان هستم و به توبه و بازگشت آنها مشتاقم از شوق دیدار من قالب تهى میکردند و از شدت محبت من بند بند وجود آنها از هم مىگسست و یا در جاى دیگر مىفرماید: بنده من سوگند بحقى که تو بر من دارى من تو را دوست میدارم تو را بحق من بر تو سوگندت میدهم که مرا دوست بدار. و یا در جاى دیگر مىفرماید: بنده من بواسطه حقى که تو بر من دارى من تو را دوست میدارم پس تو هم بواسطه حق من بر تو مرا دوست بدار و باز در جاى دیگر خطاب بحضرت عیسى علیه السّلام مىفرماید: اى عیسى چقدر منتظر بمانم. و در جستجوى بندگانم باشم ولى آنها بر نمىگردند. و یا بزبان ملکى که براى دعوت بندگان مىفرستد مىفرماید: من همنشین آن کسم که همنشین من باشد، و یادآور آن کس هستم که بیاد من باشد، و بخشنده آن کسم که از من طلب آمرزش کند، و مطیع کسى هستم که اطاعت من نماید، و امثال این عبارات. حال اندکى تأمل نما و ببین این همه اکرام و تشریفات فاخره را تو بواسطه چه لذت و کرامتى با آن همه ذلت و خوارى روز واپسین عوض مىکنى و کار را بجائى میرسانى که پس از هزار سال التماس و اصرار بمالک دوزخ او بانگ بر آورد که « إِنَّکُمْ ماکِثُونَ »
(سوره مبارکه زخرف ایه 77 وَ نادَوْا یا مالِکُ لِیَقْضِ عَلَیْنا رَبُّکَ قالَ إِنَّکُمْ ماکِثُونَ فریاد برآورند که: اى مالک، کاش پروردگار تو ما را بمیراند. مىگوید: نه، شما در اینجا ماندنى هستید)
شما در اینجا ماندگار هستید. و یا خدائى که نسبت به تو این همه محبت دارد و این اندازه تو را تکریم و تعظیم میکند در جواب در خواستت بگوید« اخْسَؤُا و لا تُکَلِّمُونِ » خفه شوید و سخن مگوئید
(قالَ اخْسَؤُا فیها وَ لا تُکَلِّمُونِ سوره مومنون ایه مبارکه 108گوید خفه شوید در انجا و سخن مگویید.)
. و بنگر که هر گاه براى اقامه نماز بپا میخیزى، از قدمت تا آسمان ملائکه تو را در بر میگیرند و ذات اقدس حق بنظر لطف و محبت به تو مىنگرد و آنچه را بگوئى جوابت مىگوید و بتو بر ملائکه مقرب خود فخر میکند، و از موقعیکه رو به قبله مىایستى تا سلام نماز هر عملى که انجام میدهى بملائکه میگوید آیا نمىبینید بنده مرا، آیا نمىبینید بنده مرا، و براى هر عملى کرامتى براى تو ثبت کند و جزاء و پاداشى در نظر گیرد و تو این همه لطف و محبت را نادیده انگاشته و کارى کنى که فرداى قیامت دست بسته وارد محشر شوى، در حالیکه چشمانت از شدت ترس بیک جا دوخته شده و رنگ چهرهات سیاه گشته و با شیطان به زنجیر کشیده شدهاى و خطاب بتو گفته شود:
اى جنایتکار، اى فاجر، اى خود نما، آیا از من حیا نکردى، سپس از ناحیه سلطان جلال خداوندى خطاب رسد
« خُذُوهُ فَغُلُّوه. ثُمَّ الْجَحیمَ صَلُّوهُ ثُمَّ فی سِلْسِلَةٍ ذَرْعُها سَبْعُونَ ذِراعاً فَاسْلُکُوهُ الحاقه سوره الحاقه ایات 30-32 او را بگیرید و زنجیرش کنید. سپس بسوى آتشش کشانید و در آتشش بسوزانید. سپس او را در زنجیرى که طولش هفتاد ذراع است بآتش در کشید. چگونه قلبت مىتواند این خطاب را بشنود و نلرزد، و حال آنکه آسمانها و زمین را تاب مقاومت در برابر این خطاب نیست. و حال تو اى مسکین در آن وقت چگونه خواهد بود که شعلههاى آتش تو را فرا گیرد، و بر صورت بسوى آتش کشیده شوى، آتشى که سوزندگیش زیاد و گودیش بسیار، با پتکهاى آهنین، و شرابش چیزى جز چرک و خون نیست، و این سخن امام علیه السّلام را بشنو که مىفرماید:
چگونه تحمل کنم آتشى را که اگر شرارهاى از آن بر زمین افتد، تمام روئیدنیهاى زمین را بسوزاند، و اگر کسى به قله کوهها پناه برد او را بریان سازد، و آتش در دلش شعلهور گردد. اى عاقل اندکى در احوال مردمان تأمل نما که جایگاهشان دوزخ و طعامشان چرک و خون و شرابشان آهن گداخته است. شعلههاى آتش آنها را از جا بر کند و پرتگاههاى عمیق دوزخ آنها را گرد آورد. تنها آرزویشان هلاکت و نابودى است، ولى از آن اثرى نمیبینند، قدمهاى آنها به پیشانىشان بسته شده و چهرههایشان از ظلمت معاصى سیاه گشته و از کنارههاى دوزخ فریاد بر آورند و از اطراف آتش صیحه زنند که اى مالک آنچه را که از آن بیم داده شدیم بما رسید، اى مالک سنگینى این زنجیرها ما را از پاى در آورد، اى مالک پوست بدن ما بریان شد، اى مالک ما را از این آتش خارج ساز که دگر گرد گناه و معصیت نگردیم. و فریاد بر آورد که هیهات هیهات، فرار و نجاتى براى شما نیست - و خروجى از این جا براى شما نخواهد بود، ساکت شوید و سخن نگوئید که اگر خارج شوید دوباره به انجام آنچه از آن نهى شدهاید باز خواهید گشت، اینجا است که امیدشان قطع میشود، و بر آنچه از کف دادهاند، تأسف میخورند. ولى نه پشیمانى آنها را نجات مىدهد و نه ناله و آه آنان را سودى مىبخشد، در حالیکه بزنجیر کشیده شدهاند بر رو بآتش افکنده مىشوند و آتش از بالا و پائین و راست و چپ آنها را فرا گرفته و غرق در آتش هستند، طعامشان آتش است و شرابشان آتش، لباسشان آتش است و بسترشان آتش، زنجیرهائیکه بدست و پایشان بسته شده آنها را در جایگاه تنگشان فرو برد، و با پتکهاى آهنین پیکرشان در هم کوبیده شود، و آتش آنها را چون دیگ جوشان، بجوش آورد، و هر گاه که از میان پردههاى آتش فریاد آنها بلند شود جامى از آب جوشان دوزخ بر سر آنها ریزند که آنچه را در اندرون آنها است بگدازد و پوست بدن را بسوزاند، و براى آنها پتکهائى از آتش است که چون بر سر آنها فرود آرند، پیشانى آنها در هم بشکند، از دهان آنها چرک و خون جارى است و از شدت عطش جگرهاى آنها قطعه قطعه شود حدقههاى چشم بر گونههایشان روان است و گوشتهاى صورت در حال فرو ریختن و پیههاى بدن در حال آب شدن و پوست بدن در حال برکنده شدن است، پس هر پوستى که بسوزد پوستى غیر از آن بجاى آن آید، استخوانهاى بدن از گوشت برهنه گردد، و صورتشان سیاه، و چشمها بینائى خود را از دست داده و زبانها را قدرت گویائى نیست، ستون فقرات آنها در هم شکسته و استخوانى سالم براى آنها نمانده است، گوشهاى آنها بریده شده و پوست بدن پاره پاره گردد، و دستهایشان بگردن زنجیر شده و پیشانى آنها با قدمهایشان بزنجیر کشیده شده است، بر چهرههایشان بر آتش راه روند، و با حدقه چشم بر خارهاى آتشین حرکت کنند، مارها و عقربها آنها را از هر سو بگزند، و آنان در حالى هستند که تنها خواستهشان مرگ است، ولى مرگى نمىیابند. و این شمهاى است از آنچه از اخبار و احوال آنها در کتاب و سنت آمده است... میرزا جواد آقا ملکى تبریزى رحمه الله علیه کتاب أسرارالصلاة صفحات 31 تا 41
از رحمت خدا ناامید نباشید....قُلْ یا عِبادِیَ الَّذینَ أَسْرَفُوا عَلى أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ یَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمیعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحیمُ بگو ای بندگانم که اسراف بر نفس خود کردید از رحمت خدا ناامید نباشید، حتما خدا همه گناهان را خواهد بخشید چون او بسیار آمرزنده و مهربان است. سوره زمر آیه پنجاه وسه