بسمه تعالی
حال کردن نشئه شدن حالشو ببر عجب حالی داشت اغلب شنیدید و دیدید به جاهای مختلف که صحبت حال کردن بود سرک کشیدم و هرجا به حال کردن دعوتی بود لبیکی گفتم و حال هایی دیدم حال بوسیدن حال لب دادن و لب ستاندن حال معاشقه و معانقه و ... رفتم در جمع دانشمندان و هنرمندان و اهل ذوق و ابتکار و خلاقیت ها معاشقه ومراوده هاشون را دیدم لذتها میبرند و نوش ها داشتند و عشق ها وحالهایی که طایفه نخست اصلا به ان هم فکر نمیکنندوهیچ خبری هم ازان ندارند ازین دو گروه جدا شدم سرکی کشیدم به طایفه ای که همه عشقشون وحال کردنشون خدمت بود به خلق وقتی واردشون شدم دیدم عجب حالی میکنند و چه سوز عشقی دارند شیفته شون شدم از پاک کردن اشک یتیمی ویا نشاندن لبخند به دل محزونی یا گره گشایی از کار درمانده ای یا اطعام فقیر وگرسنه ای پوشاندن برهنه ای وفراهم کردن جهیزیه و اسباب ازدواج دخترک محرومی و.. در پوست خود ازخوشحالی نمیگنجیدم که یافته ام عشق حقیقی و حال واقعی و گذشتن از مراحل حال حیوانی وحال عقلانی ورسیده ام به عالی ترین حال یعنی که حال انسانی
شنیده بودم یکی گفته از دیو ودد ملولم و انسانم ارزوست واسه همین خوش بودم به بودن درجمع انسانی وحال کردن های روحانی تا اینکه رسیدم روزی به یکی در سر چند راهی وقصه برگفتنم همان وباز شروع شدن حال پریشانی گفت صریح به من که توبس خودخواهی ما جهد ها بکردیم تا بگذریم ازین حالی که تو پنداری هست انسانی ونیافتیم کمترتوفیقی ملاک این نیست که جه عشقی میکنی و چه حالی داری بلکه میزان این است که ببینی چقدر خودخواهی؟ وبرای این خوخواهی چه بهایی حاضری پردازی
مدعی عشق دخترکی هست در اوج خودخواهی اگر نکند با ازدواج اوبا بهتر ازخودش همراهی وخوشحالی وهمچنین دانشمندی که نکشد دست ازتعلیم به وقت دیدن اعلم ازخود یا هدفش باشد از این دانش درهم ودینار و..ویا شهرت دنیوی و اخروی
وخادم خلق اگر همه عمر خادم باشد تمام وکمال وخشننود ازاوهمه ایتام و فقیر ومسکین و محتاج و..و
اگر دوست دارد تشویق شود و تکریم وتحمید و تمجید وخوش ندارد برای هم پالکیهاش چنین حالی نیست در هیئت انسانی وحالت روحانی بلکه هست بنده خودخواهی و خود بینی
اگر در پی حالی و عشق و نشئه و... اگر بتوانی باید که گذشت تام کنی از هرچه لذت است وحال و نشئه و ونیت کنی که شوی فدایی بگذری ازخود و ازهرچه دارد بوی خود خواهی
اگر روزی بتوانی کنی قربانی هرچه داری از خودخواهی رسی ناخوداگاه وناخواسته به حالی وبهجتی و عشقی و نشئه ای که گویندش حال الهی واگر کمترین توجهی کنی به چنین حالی وقتی دریافتی سقوط کنی و افتی باز در دام خودخواهی بانشانه هایی که اواز خودخواهی داد هرچه نگاه میکنم می بینم نمیبینم درزندگی ام چنین حالی یعنی که نشد اخر نصیبم ذره ای ترک خودخواهی