سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی به اسم او

بسم الله الرحمن الرحیم ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم

 روانشتاسی خلاقیت

شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است اشاره آلفرد هیچکاک اغلب برای شخصیت پردازی قهرمانان قصه های خود از عنصر خلاقیت بهره می گرفت. به عبارت دیگر هر کدام از شخصیت های داستانی او یک ویژگی خاص داشتند. در قصه «پنجره عقبی» یک عکاس نشریه به خاطر شکستگی پایش باید مدت ها در خانه بستری شود، اما او بیکار نیست و با لنزهای دوربین ازطریق پنجره عقبی اتاقش، زندگی مردم را می کاود و قصه آنچنان روان و زیبا پیش می رود که در پایان، همان عکاس خلاق به عنوان کارآگاه، یک جنایت واقعی را عریان می کند. افراد خلاق نیز این گونه هستند، آنها مثل افراد عادی به پیرامون خود نگاه نمی کنند. شاید از منظر مردم، برخی از افراد خلاق دچار برخی کاستی ها در حواس باشند، اما اینگونه نیست. آنها به هر پدیده ای به گونه ای دیگر نگاه می کنند.

«اسماعیل صدیقی پاشاکی» مطلبی را از «استیفن. ب. روبنز» ترجمه کرده است که در پی می آوریم: خلاقیت را قوه و استعدادی می دانند که تصویرهای ذهنی را به نحوی منحصر به فرد، با هم ترکیب و یا این که رابطه ای غریب و غیرعادی میان آنها ایجاد می کند. البته باید گفت تصویرهای ذهنی نباید فقط نو و بدیع باشند، بلکه باید سودمند و مفید هم باشند.«نورمن مایر» می گوید:

 « صرف خارق العادگی و یا متفاوت بودن تصویر ذهنی، نشانه خلاقیت و امتیاز آن نیست، چون، چه بسا که آن تصویر ذهنی، نشانه ای از ناهنجاری روانی نیز باشد. عدم درک این تمایز، امکان آن را فراهم می کند که غالباً نبوغ را با جنون خلط و قاطی کنیم. شاخص ممتاز بودن راه حلهای خلاق آن است که باید عملی باشند، یعنی این که با واقعیت در پیوند باشند آیا خلاقیت را می توان رشد داد؟خلاق بودن- یعنی دیدن چیزهایی در عالم و آدم، که به چشم دیگران نیاید- آسان نیست. همین که چیزی را متفاوت از دیگران به تصور درآورید، در زمره افرادی قرار می گیرید که انگشت شمارند. غالباً سازمانها کسانی را که پای بند دید و نگرش منحصر به فرد خود در مورد پدیده ها هستند، برنمی تابند. در محیط هایی که تأکید بر همگنی و یکپارچگی است، داشتن نگرش متفاوت با دیگران سهل نیست. اما آیا انسانهای خلاق با سایر انسانها تفاوت دارند؟ آیا توانایی آنها ارثی است یا اکتسابی؟ شواهد دلالت دارند که هم وراثت و هم محیط، در بالندگی و رشد خلاقیت مؤثر است. خلاقیت را باید صفتی پنداشت که هر انسانی به درجاتی بدان موصوف است. آن چه ضروری است، این است که باید زمینه تجلی این قوه را در داخل اعضای سازمان، خاصه در مدیران فراهم کرد. خلاقیت را نمی توان تابع منطق دوتایی و یا مقوله ای دوگانه به حساب آورد. بدین معنا که بگوییم انسانها یا واجد آن هستند و یا فاقد آن. از سوی دیگر، اگرچه هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، برخی کسان هستند که به علت داشتن توانایی های ذاتی، این قوه را موفق تر از دیگران به کار می گیرند.
افراد خلاق دارای مشخصه های زیر هستند:
?) به وضع موجود رضایت نمی دهند و طالب تغییر هستند.
?) در دوران بچگی در محیطی با غنای فرهنگی، پرورش یافته اند.
?)در کار اندیشیدن تاجایی که ممکن است، از قالب و چارچوب می گریزند.
?) اضطراب و دلواپسی شان در کمترین حد است.
?) استقلال نظر و پویایی بالایی دارند.
?) استبداد رأی در آنها در کمترین حد ممکن است.
?) موضع گیری آنها ناظر بر بازدهی بیشتر است.
?) تکانه ها و امیال درونی شان با تأکید و تصدیق بیشتر مواجه می شوند.
?) میزان درگیری ها و تعارضات درونی شان در سطح متعادلی قرار دارد.

به نظر می آید که ویژگی های یاد شده، این حکم را که هر کسی سهمی از قوه خلاقیت دارد، نقض می کند. ولی در واقع چنین نیست، چون ویژگیهای یاد شده فقط انسانهایی را وصف می کنند که از قوه خلاقیت بسیار بالایی برخوردارند. تحقیقات انجام شده، نشان می دهد که انسان های بسیار خلاق، با کسانی که دارای قوه خلاقیت متوسط یا کم هستند، تفاوت دارند. «کروپ لی» می گوید: «انسان خلاق در فعالیتهای فکری خود نرمش و انعطاف پذیری خاصی دارد. او خود را پایبند حفظ و نگهداری وضع موجود که مطابق با نظر وی نیز هست، نمی کند و پیوسته آماده و مستعد آن است در نظراتش تجدید نظر کند و اما به عکس، آن کسی که اندیشه خود را مطلق می انگارد، اعتقاد آتشین به منطقی و صادق بودن نظراتش درباره جهان دارد. او نه، می خواهد و نه، می تواند مواضع فکری خود را با اوضاع دائم التغییر متناسب کند و محکم به آنچه «به گمان او» درست است، می چسبد. چنین شخصی بر خلاف افراد خلاق، انعطاف پذیری فکری ندارد و بسیار قالبی و کلیشه ای عمل می کند. چنانکه اشاره شد لازم است سازمانها بستری فراهم کنند تا کارکنان، درجاتی از خلاقیت را که به طور بالقوه از آن برخوردارند، به فعلیت در آورند. برای مثال سازمانهای با مشخصات زیر، لزوماً تجلی و ظهور تفکر خلاق را با مشکلاتی مواجه می کنند:
* شغلها، تعاریف محدود و ظریفی دارند.
* روابط اختیار و اقتدار، تعاریف قطعی و انعطاف ناپذیری دارند.
* رفتار کارکنان، با مجموعه ای مدون از بخشنامه ها و روش کارها هدایت و کنترل می شوند.
* روابط حاکم بر سازمان، خشک و رسمی است و قابلیت های فردی کارکنان لحاظ نمی گردند.
* تنوع آرا و مواضع متقابل، امکان ابراز نمی یابند.
* فضای اطلاع رسانی محدود و بسته است.
* تخصصی کردن کارها در حد افراط به چشم می آید.
* نظام نظارتی در مورد ثبات، قابلیت پیش بینی و کلیشه سازی امور وجود دارد.
* بیشتر به پاداش بیرونی که دارای جنبه مادی است اتکا دارند، تا پاداش درونی که در نفس کار پنهان است. شواهد حکایت از آن دارند که سازمانهایی که انباره ای از بخشنامه ها، آیین نامه ها، خط مشی ها و ساز و کارهای نظارتی دارند نمی توانند امکان آن را بیابند که بر میزان خلاقیت کارکنان خود بیافزایند.
الف- روشهای فردی برای برانگیختن خلاقیت
?) خلاقیت را می توان با آموختن راههای «خلاق شدن» و پرهیز از کاربرد رهیافت هایی که در حل مشکلات معمول است، زیاد کرد. این روش که به نام «آموزش مستقیم» معروف است بر پایه این فرض قرار دارد که چون افراد گرایش بدان دارند که در حل مشکلات از راه حل های رایج استفاده کنند، این امر آنها را از به کارگیری توانمندی ها و ظرفیت های واقعی شان باز می دارد. بنابراین روش «آموزش مستقیم» که در جستجوی راه حل های بدیع و نو است، زمینه مساعدی برای رشد اندیشه های خلاق فراهم می سازد.
?) روش فردی دیگر «فهرست کردن ویژگیها» نام دارد. در این شیوه، تصمیم گیرنده ابتدا ویژگی های اصلی مربوط به راه حل های مرسوم را می یابد و سپس هر یک از ویژگیهای اصلی را جدا جدا بررسی می کند و آنگاه تا جایی که ممکن است نسبت به تغییر هر کدام از آنها، همت می گمارد و در راستای همین تغییر هر طرحی را ولو آنکه خنده دار نیز باشد، بدون چشم پوشی فهرست می کند و وقتی که فهرست جامعی تهیه کرد و اشکالات را مشخص نمود گزینه های مؤثر و سودمند را انتخاب و بقیه را حذف می کند.
?) خلاقیت را همچنین می توان با جایگزین کردن تفکر عمودی با تفکر افقی یا زیگزاک از قوه به فعل درآورد. تفکر عمودی، قویاً عقلانی و منطقی است و دارای فرایند زنجیره ای است که هر حلقه آن در یک توالی ناگسستنی در پی حلقه پیش از خود می آید. هر حلقه از زنجیره این تفکر، لزوماً باید معتبر و درست باشد. افزون بر آن، تفکر عمودی، فقط چیزی را گزینش و بررسی می کند که ذیربط با موضوع باشد.به عکس آن، تفکر افقی در گستره سطح حرکت می کند و رو به سوی گوشه ها و جوانب دارد و چنین نیست که راه حلی را بپروراند، بلکه به بازسازی و تغییر آن می پردازد. تفکر افقی به صورت فرآیند زنجیره ای نیست. برای مثال انسان ممکن است برای گشودن مشکلی به جای آنکه از محل شروع راه حلی که مرسوم است، آغاز کند، از نقطه آخر آن بیآغازد و سپس به مراحل ماقبل آن برگردد. هر مرحله از تفکر افقی لزوماً درست و معتبر نیست، زیرا چه بسا اقتضا کند از مسیری انحرافی بگذرد تا اینکه به جایی برسد که راه درست، پدیدار و آشکار گردد و در خاتمه اینکه تفکر افقی خود را پایبند اطلاعات مربوط با موضوع نمی کند و به عمد اطلاعات خارج از محدوده یا غیرمربوط را به کار می گیرد تا شیوه جدیدی برای نگرش به مشکل بیابد. ب- روشهای گروهی برای برانگیختن خلاقیت بیشترین تلاش در زمینه پرورش خلاقیت را می توان در حوزه کارهای گروهی مشاهده کرد. برجسته ترین شیوه های گروهی برای پرورش خلاقیت عبارتند از: روش طوفان فکری (سیال سازی ذهن)، روش گوردن و روش تلفیقی نامتجانس ها.
1 - روش طوفان فکری(یا بارش مغزی) وجه شباهت روش طوفان فکری و روش گوردن در آن است که شش تا دوازده نفر برای مدت معینی پشت میزی می نشینند و سعی می کنند به طور آزادانه و فارغ از هر گونه عوامل بازدارنده ذهنی تا جایی که امکان پذیر است به ارائه روش ها بپردازند. در این جلسه باب نقد و انتقاد درباره پیشنهادها کاملاً بسته است و تمامی پیشنهادهایی که در جلسه مطرح می کنند، می نویسند تا بعداً راجع به آنها به بحث و بررسی بپردازند و اما وجه تفاوت این دو روش، در آن است که در شیوه طوفان فکری، اعضای گروه درباره مشکل، آگاهی دارند و رئیس جلسه طوفان فکری، مشکل را به روشنی تمام بیان می کند، به گونه ای که همه شرکت کنندگان به درک آن نائل آیند. سپس وی اعضای گروه را موظف می کند تا جایی که امکان دارد ذهنیت خود را درباره مشکل بیان کنند.
2- روش گوردن روش گوردن، بر خلاف روش طوفان فکری، فرصت های بیشتری را برای ارائه راه حل های واقعاً بدیع و تازه مهیا می کند. چون که فقط رئیس جلسه از ماهیت دقیق مشکل آگاه است، او به جای اینکه مشکل را به روشنی برای گروه بیان کند، فقط به طور غیرمستقیم بدان اشاره می کند. برای مثال رئیس جلسه در روش طوفان فکری ممکن است مشکل را بدین صورت بیان کند: «مدرسه ما سال آینده فضای آموزشی کافی برای ثبت نام کنندگان احتمالی ندارد.» اما رئیس جلسه در شیوه گوردن ممکن است فقط عبارت های «فضای آموزشی» یا «زیادی تعداد ثبت نام کنندگان» را بگوید. هر چند در روش گوردن، اتلاف وقت، بسیار زیاد است و کمتر ناظر بر هدف است، ولی فرصتی را برای شرکت کنندگان فراهم می کند تا راه هایی را بدون دخالت فلج کننده راه حل های سنتی کشف کنند. این روش به جای آنکه با تعبیر و تفسیر راه حل های موجود، برای اندیشه محدودیتی ایجاد کند، آن را مجاز می کند تا با آزادی کامل جولان دهد و تنها محدودیتی که برای اندیشه حادث می شود ناشی از دلالتهای ضمنی کلمه یا کلماتی است که رئیس جلسه در اختیار شرکت کنندگان گذاشته است. روش تلفیق نامتجانس ها یکی از مفیدترین راههای رشد قوه خلاقیت، تلفیق نامتجانس هاست و آن شیوه ای است که سعی دارد عناصر متفاوت و بی ربط را با هم تلفیق کند تا از این رهگذر راه حل های تازه ای برای مشکل پیدا کند. بدیهی است که خیلی از مشکلاتی که حادث می شوند، تازگی ندارند. آنچه محل بحث است، این است که مشکل را باید به شیوه ای تازه نگریست. این دیدگاه در جای خود، ظرفیت و امکانی را برای عرضه راه حل های اساساً نو فراهم می کند. برای یافتن نگرش های نو در مورد مشکلاتی که سابقه وقوع دارند، ضروری است که شیوه های آشنای نگاه کردن به مسائل را کنار بگذاریم. روش تلفیق نامتجانس ها به نحو گسترده ای از تمثیل، برای پیدا کردن شباهت ها و همانندی های موجود در کارکرد پدیده ها و روابط میان آنها استفاده می کند. برای نمونه، تمثیل مستقیم، می تواند با مقایسه وجوه شباهت در واقعیات، علم و فناوری، راه حل های تازه ای را کشف کند. «الکساندر گراهام بل» با فهمیدن سازوکار عناصر موجود در گوش و به کار بستن آنها در «جعبه سخنگوی» خود به پدیده ای شگفت انگیز دست یافت. او بعد از اینکه پی برد استخوان های برجسته ای در گوش با غشای نازکی کار می کنند، از خود پرسید چرا قطعه ای محکم و ضخیم از غشا نباید تکه ای از استیل را حرکت دهد. او از درون همین قیاس، تلفن را طراحی کرد. 
 


 معماران عصر دیجیتال   اندیشه های جک ولش(بخش دوم)
کار تیمی در سازمان چگونه باید باشد؟
- فرض کنید در سازمانی چند وظیفه ای شامل تولید، مهندسی و بازاریابی، گروه تولید بهترینها در حرفه خود هستند ولی با دیگر بخشها گفتگو و تبادل اندیشه نمی کنند. اگر بازده این گروه 100 یا 120 ولی نتیجه کلی تیم 65 باشد بهتر است که چنین گروه یا فردی را با کسانی جانشین ساخت که روحیه تیمی دارند و با هماهنگی و هم اندیشی با دیگران بازده نهایی تیم را به 90 یا 100 می رسانند. شما نمی توانید کاری را به تنهایی انجام دهید. باید با انسانهای هوشمند عضو تیم خود بسیار راحت باشید. این خیلی بد است که ما نتوانیم انسانها را به آسانی آنچه در زمین بسکتبال یا هاکی رخ می دهد بشناسیم. اگر بازیکنی نتواند خوب پرتاب کند او را در خط حمله جا نمی دهیم. چنانچه در هیچ جایی خوب بازی نکند نمی تواند به عضویت تیم ادامه دهد. درتیمهای کاری نیز چنین است. باید به دنبال بهترینها باشیم. اگر شما نتوانید خوبان را گـــرد آورید کار خودتان ساخته است. ما می خواهیم فرهنگی یادگیرنده بیافرینیم که جنرال الکتریک را چیزی بیش از بخشهای آن بسازد. من نمی توانستم این فکر را برتابم که شرکت در حال غرق شدن باشد و برخی از کسب و کارها خود را به ساحل برسانند.

چه عنـــــوانی به رفتار خود در کسب و کار می دهید؟
- پایمردی بیرحمانه. من هرگز مدیرانی را نگه نمی دارم که نشستی برپا می کنند، هدفهایی برمـــی گزینند ولی هرگز اجرای آنها را پی نمی گیرند. در نشستهای جنرال الکتریک پیوستگی بیرحمانه ای وجود دارد و بارها و بارها بر مطالب تاکید می شود. ما تغییر عقیده نمی دهیم و به این سو و آن سو نمی جهیم.

آیا منظورتان پیگیری است؟ پیگیری به چه معنا؟
- پیگیری پیوسته، به آن معنا که همواره پیامهای مشخص و با مفهوم را به همه دست اندرکاران برسانیم. سیاست پیگیری راه پیروزی جنرال الکتریک را هموار کرده است. اگر شما پیام درستی داشته باشید و پیوسته آن را بازگو کنید آن چیزی رخ خواهد داد که خواسته ایم. سادگی، پیوستگی و تکرار راهگشای پیروزی هستنــد. پیوستگی مداوم به نتیجه های بزرگ می رسد.
اگر پیگیری و پیوستگی مداوم را رمز رسیدن به نتیجه می دانید چراگاه از تغییر جهت درگذر زمان سخن گفته اید که باعث شده به شما انتقادهایی وارد کنند؟

- من چیزی را تغییر نداده ام. اندیشه ها همواره یکسان بوده اند. ما از همان ابتدا از رویارویی با واقعیت، رک گویی و چالاکی سخن گفته ایم. تنهــا در گذر زمان آن را ساده تر و منظم تر کرده ایم. کسانی که اندیشه خود را تغییر دهند به جایی نمی رسند. تنها راه دگرگون کردن دیگران پیوستگی و ادامه راه است. اندیشه های ما رفته رفته مشخص تر و ساده تر می شوند. اندیشه ها هرچه ساده تر و مشخص تر باشند بهتر است.
اما شما بعداز 15 سال تاکید بر شماره 1 یا شماره 2 بودن در بازار آن موضع را تغییر دادید. این را چگونه توجیه می کنید؟
- شاید تاکید ما بر شماره 1 یا شماره 2 اکنون اندیشیدن ما را محدود می سازد و قالب ذهنی ما را برای رشد کردن آسیب می رساند. به کار بردن این بینش گسترده از بازارهای خود، نرخهــــای رشد ما را دگرگون کرد. من از دست اندرکاران خواستم که راهبرد دهه 80 را برای امروز بازسازی کنند. استانداردها را بالاتر ببرند. شاخصها را کمی بالاتر بگیرند و کاری کنند که در بازارهای پررقابت وگسترده تازه نیز همچنان رتبه یک یا دو باشند.

این اندیشه از کجا به ذهن شما رسید؟
- قالب ذهنی تازه نقش عمده ای برعهده داشت. من به شرکت کنندگان یک دوره در کروتون ویل چالشی را سپردم و آنان به بررسی پرداختند و به اندیشه بزرگی که دریک سرهنگ ارتش در پنسیلوانیا جای داشت دست پیدا کردند. این بهتــــرین نمـــود رفتار بی مرزی به شمار می آمد.

نقش تغییر و دگرگونی در سازمان چیست؟ چگونه می توان از آن درجهت بهبود حرکت سازمانی استفاده کرد؟
- شتاب، بخش جدایی ناپذیر رقابت است. شتــاب، کسب و کار و کارکنان را جوان نگه می دارد. شتاب، میوه سازمانهای باز است. اندیشیدن درباره دگرگونی همه را به هوش و آماده نگه می دارد. دگرگونی بخش بزرگی از طبیعت کسب وکار است. هر سازمانی که این واقعیت را به فراموشی بسپارد محکوم به نابودی است. تنها راه همراه شدن با محیطی که پیوسته رو به برتری دارد، پذیرش نیازهای زمان و همراه شدن با وضع تازه است. در سده 21 شتاب دگرگونیها باز هم بیشتر خواهدشد. امتیازهایی که در گذشته با شکیبایی، رفتار پدرانه و دل بستن به رسوم پیشین همراه بود اینک در دنیایی که با شتاب دگرگون می شود به سد راه تبدیل گشته اند. شتاب کار من امروز ده برابر 5 سال پیش است. همگان باید گامها را تندتر بردارند. هر روز را همانند یک تازه کار آغاز کنید. به هر تغییری که در بهسازی امور موثر است تن دردهید. دستور کار خود را پیوسته بازنگری کنید. اگر لازم است آن را از نو بنویسید. بدینگونه از دام عادتهای دیرین رها خواهیـــــد بود. در هر چیز زمینه و ظرفیت بی انتهایی برای بهبود و رشد نهفته است. ما انسانهای کامل نیستیم، هیچکس نیست، ولی ما همواره می کوشیم تا بهترین باشیم. من همواره بر این باور هستم که هرگاه آهنگ دگرگونی در درون یک نهاد آهسته تر از آهنگ دگرگونی در بیرون نهاد باشد پایان کار آن نهاد نزدیک است.

اگر بخواهید جمله ای به صورت شعار روی دیوارهای کارخانجات جنرال الکتریک و دفترهای آن در سراسر جهان نوشته شود، چه جمله ای انتخاب می کنید؟
- هر روز راه بهتری را بیابیم.

جایگاه ارزیابی عملکرد افراد در سازمان چیست؟
- از دیدگاه من ارزشیابیها مانند نفس کشیدن است. در یک نظام شایسته سالاری هیچ چیز مهمتر از ارزشیــــــــابی نیست. ما همواره می کوشیدیم تا راه بهتری برای ارزشیابی سازمان پیــدا کنیم. ما آن را منحنی سرزندگی می خوانیم: 20 درصد افراد برجسته، 70 درصد سرزنده و 10 درصد پایین. تفاوت گذاری، میله معیار را بالاتر و بالاتر می برد و توانایی کلی سازمان را افزایش می دهد. این یک فرایند پویاست و هیچکس از قرارگرفتن در گروه برجسته برای همیشه مطمئن نیست. آنان باید پیوسته نشان دهند که شایستگی در آنجا ماندن ندارند. تفاوت گذاری سرانجام به جداکردن گروههای یک تا چهار منتهی می شود.

با اشتباه کارکنان چگونه باید برخورد کرد؟
- هنگامی که کارکنان اشتباهی می کنند آخرین چیزی که توقع دارند سرزنش و توبیخ است. آنان نیاز به پشتیبانی و ترغیب و تقویت اعتماد دارند. در چنین مرحله ای بازگرداندن اعتماد به نفس بسیار ضروری است. من فکر می کنم گیج کردن کسی که از او خطایی سرزده است یکی از بدتــــرین کارهایی است که هرکس از ما می تواند انجام دهد. پی بردن به زمان در آغوش گرفتن یا زمان لگدزدن به دیگران جزیی از کار مدیریت است. البته افراد خودخواهی که از اشتباه خود پند نمی گیرند باید بروند.

آیا خود شما هم اشتباهی را مرتکب شده اید. از چیزی پیشمان هستید؟
- من به ندرت از عمل کردن خود پشیمان بودم ولی اغلب از سریع عمل نکردن متأسف بودم. در بسیاری حالات و موارد بسیار با احتیاط عمل کردم. من باید ساختارها را زودتر از این فرو می ریختم و کسب و کارهای ناتوان را زودتر به فروش می رساندم. ای کاش برخی از کارها را با شتاب بیشتری انجام داده بودم. در پاره ای از تصمیم گیریها دست کم یک سال وقت صرف کرده ام. اکنون آرزو می کنم که کارها را با شتاب بیشتری انجام می دادم. برای مثال کاش ده سال پیش واحدهای کاری را به همکاری نزدیک وامی داشتم. اگر آنچه را امروز می دانم 20 سال پیش می دانستم جنرال الکتریک شرکت دیگری بود.

آیا اکنون پس از بیست سال رهبری سازمان، از جایگاهی که سازمان دارد راضی هستید؟
- من به هیچ وجه از جایگاهی که امروز داریم راضی نیستم. من به خود اجازه نمی دهم که تنها به سرافرازیهای گذشته بنازم. اگر چنین کنم نابود می شوم. وظیفه و کار من در هر دوره از نو آغاز می شود. آنچه تــــاکنون انجام داده ایم بی معنی می شود. هر برنامه و کاری را باید تازه پنداشت.

یکی از دگرگونیهای اساسی که در شرکت پدید آوردید سوق دادن آن به سمت حوزه خدمات بوده است. چرا به این حوزه پاگذاشتید؟
- خدمات، موتور رشد اقتصادی در آینده است. البته مـــا از صنعت کنار نمی کشیم. اگر فرآورده های کالایی خوبی نداشته باشیم و از صنعت غافل بمانیم نمی توانیم شرکت خدماتی خوبی بشویم. در سال 1980، 16 درصد سود شرکت از بخش خدمات بود و اکنون بیش از 60 درصد. آرزوی ولش این است که به 80 درصد برسد.

شما هراز گاه به حوزه جدیدی وارد می شدید و فضایی تازه می گشودید. چرا به حوزه شبکـــه بین المللی وارد شدید؟
- اتفاقاً بدبینها با این اندیشه که ما کارایی بیشتری را در شرکت به دست نمی آوریم از من می پرسیدند که آیا می شود از این لیموی خشک آب گرفت؟ ورود ما به شبکه، لیموی تازه ای را به ما داد! ما در سال 2000 نزدیک 7 میلیارد دلار فروش از راه شبکه داشتیم و در سال 2001، حدود 15 میلیارد دلار.
توجه به نگرش «شش سیگما» و گسترش آن در سازمان از دیگر اندیشه های بنیادین شما در مدیریت جنرال الکتریک بوده است. این نگرش چه تاثیراتی در شرکت داشته است؟
- افسانه بزرگ شش سیگما آن است که موضوعی است درباره نظارت بر کیفیت در ارتبــاط با دانش آماری. این قلمرو آن است اما به راستی چیزی برتر از این دو زمینه است. مدیریت را وامی دارد که با فراهم آوردن ابزار اندیشیـــدن درباره موضوعهای سخت و بحث برانگیز به حالتی برتر و بهتر تجلی کند. در بنیاد شش سیگما اندیشه ای نهفته است که می تواند یک شرکت را به کلی دگرگون سازد و توجه آن را از خود به بیرون از خود و به سوی مشتری برگرداند. ما برنامه شش سیگما را در 1996 آغاز کردیم و پی بردیم که شش سیگما تنها برای مهندسان نیست. کیفیت تنها برای زمینه های فنی نیست. مدیران کارخانجــات می توانند از شش سیگما برای کاهش ضایعات و رفع دشواریهای تجهیزات یا خلق ظرفیت استفاده کنند. مدیران منابع انسانی از آن برای گردش زمانی استخدام کارکنان و مدیران فروش برای بهبود راهبردهای قیمت گذاری استفاده می کنند. در آن سال با 6000 طرح شش سیگما کار را آغاز کردیم. تا سال 1998 ما 750 میلیون دلار صرفه جویی ناشی از اجرای طرح شش سیگما داشتیم. در سال نخست 30 هزار نفر از کارکنان را آموزش دادیم و نزدیک به 200 میلیون دلار هزینه کردیم و 150 میلیون دلار صرفه جویی داشتیم. از آن پس تصمیمهای مهم در مورد کارراهه شغلی افراد شرکت باتوجه به ارتباط آن با این مسئله صــــورت می گرفت. تنها شغل ستادی که من در مقام مدیرعاملی پدید آوردم معاون رئیس شرکت در شش سیگما بود.

نقش جایگاه «ارزشها» در سازمان چیست؟
- ارزشها کلید موفقیت ما درجنرال الکتریک است. در یک محیط ارزشی که ارزشها حاکم است هرکس می تواند یک برنده باشد. واقعیت، صداقت، جهانی شدن، بی مرزی، سرعت، اختیار دادن؛ ما نمی توانیم درباره اینها سخن بگوییم و کسانی را داشته باشیم که این ارزشها را باور نداشته باشند. هریک از ما باید به همان چیزی که می گوییم عمل کنیم. اینها ارزشهای اصلی جنرال الکتریک است که ما را از دیگران جدا می کند. در جنرال الکتریک کسی را نداریم که «راهنمای ارزشها» را با خود به همراه نداشته باشند. از دید ما ارزشها همه چیزند و به این کارت راهنما جان می دهند. ما کسانی را که بـــــــه ارزشها بها ندهند کنار می گذاریم هرچند کارشان نتیجه بخش باشد.

می توانید بخشی از کارت «راهنمای ارزشها» را بیان کنید؟
- عشق به برتری، تنفر از دیوانسالاری، پذیرش اندیشه ها و پیشنهادها، نگریستن به دگرگونی به عنوان فرصت نه تهدید، اندیشه جهانی داشتن، هدفهای پرچالش برگزیدن، پاسخگویی و تعهد، رفتار بدون ضرر، مشارکت، داشتن دیدگاه روشن، ساده و واقعگرا، سرشار از انرژی، توان نیرودهی به دیگران. حرکتهای ما به سوی رقابت برتر با تعهد به اصول اخلاقی آغاز و انجام می یابد.

اولویت در این ارزشها با کدام است؟
- شما ممکن است نسبت به اولویت ارزشها حرف و حدیثی داشته باشید اما راجع به اهمیت ارزشها نمی توانید سخن بگویید. ارزش اول ما در جنرال الکتریک «درستی» است. اگر یک چیز وجود داشت که من هر روز درباره آن سفارش می کردم آن چیز درستی و پاکی عمل بود. هیچ چیز بر آن تقدم نداشت. ما هرگز نشستی در شرکت نداشتیم که در آخرین سفارشهایم بر درستی عمل تاکید نمی کردم. هیچ چیز مهمتر از درستی و پاکی عمل یک شرکت نیست. این نخستین و مهمترین ارزش در هر سازمان است. امروز قویتر از هر روز احساس می کنم که درستی و پاکی باید بنیاد رقابت باشد.

شما کمتر مصاحبه و سخنرانی می کنید. اما هر سال در بیانیه ای خطاب به سهامداران و کارکنـــــان به جای عددها از ارزشها سخن می گوئید. 95 درصد حجم این بیانیه ها گفتگو از ارزشهای موردنظر شرکت است. اعداد و نتایج چه می شوند؟
- عددها بازگوکننده دیدگاه ما نیستند، آنها نتیجه کارند. ما باید در رسیدن به نتیجه ها بکوشیم. اخلاق کار را سخت محترم بداریم. به بهره وری و نوآوری بیشتر بپردازیم. بزرگترین وظیفه رهبران، باور ژرف به ارزشهای شرکت است. رسیدن به نتایج مالی ارزشمند است اما رهبرانی که نتوانند در ارزشهای جنرال الکتریک غرقه شوند دراین شرکت چندان دوام نخواهند آورد. من می دانم که کارکنان نمی توانند سالیان پیاپی نتیجه های مالی روبه افزایشی داشته باشند. عرضه فرآورده های برتر از سوی رقیبان، تـــورم و حتــــــی تغییر آب و هوا می تواند بر نتیجه های مالی و اعــداد و ارقام اثر گذارد. عملکرد کلی مطرح است.

اگر کسی ساعت 3 شرکت را به قصد دیدن یک مسابقه ترک کرد آیا رتبه اش تنزل می کند؟
- نه، ایــــن تماماً به روابط فرد با مدیرش برمی گردد. اگر نتیجه کار رضایت بخش نباشد باید پــرسید چرا نتیجه دلخواه نیست. از فرد نمی پرسیم چند ساعت کارکرده ای. اگر کسانی به من بگویند «مـــن 90 ساعت در هفته کار می کنم»! من پاسخ می دهم شما حتماً بعضی چیزها را غلط انجام می دهید. لیست 20 کار از کارهایی که کار شما را 90 ساعته می کند، استخراج کنید و 10 تا از آنها را به دیگران بدهید تا انجام دهند. 16 ساعت کارکردن در روز برای به دست آوردن همان مقدار اطلاعات که قبلاً داشته ایم حاکی از آن است که ما آن کار را درست انجام نداده ایم.

پس چه کار باید کرد؟
- کسب و کار باید حالت تفریح داشته باشد. برای بسیاری از مردم کسب وکار تنها یک «شغل» است. من همواره دریافتم که جشن و سرودها راهی اثربخش برای انرژی بخشیدن به یک سازمان است. وظیفه شما آن است که گروه کاری در شادی باشند درهمان حال که سرگرم تولید و ساخت هستند.

در زندگی شخصی چطور؟
- راهی برای ایجاد تعادل در زندگی نداریم مگر اینکه کار و زندگی را به هم گره بزنیم. ما باید فرصتها را بیشتر کنیم تا کارکنان بتوانند به کارهای بزرگتر، زندگی بهتر و تحصیل شایسته فرزندان خود برسند.

به بحث ارزشها و ارزش اول درنظر شما یعنی درستکاری برگردیم. می گویند مدیریت تهاجمی شما موجب بروز برخی تخلفات ازسوی مدیران و کارکنان می شود که سخت تحت فشار هستند.
- این تصور که در محیط و فضایی که همواره خواهان برتری و عملکرد خوب است زمینه قانون شکنی فراهم می آید بی معناست. آیا فشار آوردن برای رقابت تنگ تر، مثلاً در بازیهای المپیک، تقلب می آفریند. آیا به دوندگان بگوییم که آهسته تر بدوند و از قهرمانان پرش بخواهیم تا کوتاهتر بپرند تا متهم به نادرستی نشوند. از دید ما باید به قهرمانان توصیه کرد تا هر چه با شتابتر بدوند و هرچه بلندتر بپرند. ولی چنانچه کسی قانون را بشکند مدال را از دست می دهد. در جنرال الکتریک هیچکس شغل خود را به خاطر یک فصل به هدف نرسیدن یا یک سال از هدف واماندن یا یک اشتباه از دست نمی دهد. تنها یک عمل به روشنی فرصت تکرار نمی یابد و آن سرپیچی از درستکاری است. جمعیت نیروی کار ما برابر با یک شهر آمریکایی است ولی پلیس و زندان نداریم. تکیه بر درستکاری افراد نخستین سنگر ماست. سرپیچی از درستکاری را برنمی تابم. خطاکار اخراج می شود. هیچ جای بحث و گفتگــــو نخواهدبود. ما می خواهیم که رقابتی ترین و اخلاقی ترین شرکت جهان شویم. این حرکت بیان روشن به سراسر شرکت است که تنها گروهبانان را به تیر نمی زنند و امیران و سرهنگها به کار خود ادامه دهند که گویی هرگز اتفاقی نیفتاده است. ما می خواهیم مدیرانمان بدانند که هرگاه یک نادرستی در قلمرو نظارت آنان رخ دهد درشمار مسئولیت آنان به شمار خواهدآمد. به رغم کوششهای گسترده ما در جلوگیری از کارهای خلاف همچنان نادرستیهایی رخ می دهد. من افتخار می کنم که بیش از 99 درصد کارکنان 275 هزار نفری در سراسر جهان هر بامداد را با امید رقابت صمیمانه و درستکارانه آغاز می کنند.

یک سوال شخصی! خود شما تا چه حد درستکار هستید؟! چگونه می توانید در آن واحد مردی بازرگان و یک کاتولیک خوب باشید! آیا شما چنین هستید؟
- چنین هستم.

چگونه؟
- از راه رعایت درستی و کمال. برپا داشتن درستی و کمال و هرگز درباره آن تردیدنکردن مرا در هر کاری که انجام داده ام پشتیبانی کرده است. من همیشه با کارکنان سرراست و امین بوده ام.

در زمینه تعیین جانشین خود دغدغه داشته اید؟
- گزینش جانشین نه تنها مهمترین تصمیم سراسر زندگی شغلی من محسوب می شد بلکه سخت ترین و دردآورترین تصمیمی بود که ناچار از گرفتن آن بودم. این تصمیم شبهای بسیاری خواب را از من گرفت. دست کم برای یکسال این نخستین موضوعی بود که هر بامداد و آخرین موضوعی بود که هر شامگاه در ذهن من پدیدار می شد. چیزی که این تصمیم را دشوار می کرد وجود سه نامزد برجسته بود: جف ایملت، باب ناردلی و جیم مک نرنی که هریک از آنان می توانستند جنرال الکتریک را بگردانند و هر سه در شمار دوستان خوب من بودند.

آینده را چگونه پیش بینی می کنید؟ جهان و جامعه و سازمان با چه تغییراتی روبرو هستند؟
- جهانی سازی یک واقعیت زندگی است. گذشت و تغییر زمان، احساس رقابت را پدید آورده است. چین در آینده نفوذ عظیمی خواهد داشت و به صورت یک رقیب عظیم درمی آید. سلسله مراتب در سازمانها می میرد. سازمانهای آینده به راستی بدون لایه خواهندبود و به شدت به سوی بی مرزی می روند و به شکل مجموعه ای از شبکـه های اطلاعاتی پدیدار می شوند که در آنها بیشتر الکترونها و کمتر آدمها به مدیریت می پردازند. جهان پرشتاب خواهدشد. کار مثل من سه بار پرشتابتر از امروز خواهدشد.

آیا جنرال الکتریک بیست، سی سال آینده همانند امروز خواهدبود؟
- تردید دارم. امیدوارم که این شرکت بزرگترین سازمان یادگیرنده درجهان شود. امیدوارم همواره به بیرون بنگرد. میل دارم که کنجکاو بماند. روح داشته باشد. روح و روان یک سازمان، سازمانی کــه در جستجوی اندیشه های بهتر همه جا و همه روز در تکاپوست و برپادارنده آن است.

وقتی جنرال الکتریک را ترک می کردید چه احساسی داشتید؟
- باورم آن است که شرکتی را ترک می کنم که یک شایسته سالاری راستین است. جایی که در آن کارکنان درگیر و برانگیخته با ارزشهای خوب و درستی به خدمت مشغول اند. ما دیوانسالاری را تکان دادیم. شرکتی در تراز جهانی پدید آوردیم. این شرکتی است که برای اندیشه های بزرگ زنده است، جایی که کارکنان هر بامداد به جستجوی راهی بهتر از خانــــه بیرون می آیند. شرکتی که من ترک می کنم عشق به دگرگونی دارد درحالی که عشق ورزیدن به دگرگونی برای نهادی با یک قرن سابقه یک عمل غیرطبیعی است.

در مراسم تودیع چه گفتید؟
- من این شغل را 20 سال پیش به دست آوردم. همه ما به اتفاق بسیار دگرگون شده ایم. زمانی سرشار از شادی و سرگرمی بود، سفری جالب و سرشار از خاطره ها و درستیهای پایدار. بیشتر آنچه را با هم انجام داده ایم فراموش کنید. کاغذ یادداشت امروز برای پیچیدن ماهی دیروز به کار می رود.

منابع:
1 - جک ولش، «جک سخنی از درون دل»، ترجمه دکتر محمدعلی طوسی، انتشارات سازمان مدیریت صنعتی، 1382.
2 - رابرت اسلاتر، «جک ولش، راه جنرال الکتریک»، ترجمه دکتر عبدالرضا رضایی نژاد، انتشارات فرا، 1382.
3 - J.C.LOWE, “JACK WELCH SPEAKS”, JOHN WILEY & SONS, 1998.
4 - L.SENN, “AN INTERVIEW WITH JACK WELCH”, 21 ST. CENTURY LEADERSHIP.
5 - T.A. STEWART, “FORTUNE”, MARCH 1998.
6 - J.A. BYRNE. “BUSINESSWEEK”, JUNE 1998

 


ویژگی‌های مدیریت در آغاز هزاره سوم


                                                                                                               سید هاشم هدایتی

                                                                                                           

1-  پیتر دراکر نظریه‌پرداز بزرگ مدیریتی در عصر حاضر به شمار می‌رود. وی پس از پنج دهه نظریه پردازی پویا در پایان سال 2005 چشم از جهان فرو بست اما نام او به واسطه آثار کم نظیر و ماندگارش در عرصه مدیریت برای همیشه در لوح تاریخ ثبت خواهد شد. دراکر اندیشمندی بود چالش آفرین و تحول شناس! او در مسیر تحولات دانش مدیریتی که در یکصد سال اخیر به سرعت قله‌های رشد را پیمود. بی‌گمان یکی از اثر گذارترین نخبگان مدیریت بوده است. دراکر همواره به استقبال تحولات جدیدی رفت که دانش مدیریت را تحت تاثیر قرار می‌داد. توجه به آینده، به تعبیر خود او نه به مثابه یک پیش‌گو یا آینده‌نگر بلکه بعنوان شناخت چالشهای فرا روی یکی از ارکان اندیشه مدیریتی دراکر بوده است. دارکر در آخرین سال هزاره دوم کتابی را به جهان مدیریت عرضه داشت که به روایت خودش، خواننده را منقلب و مضطرب می‌کند . کتابی که دراکر را هم به هنگام نوشتن مشوش ساخت. "چالشهای مدیریت در سدة 21" نام این اثر گرانبهاست.

2-  "تغییر و دگرگونی" ، "رهبری تغییر" ، "نقش و اهمیت اطلاعات" ، "بهره‌وری کارکنان علمی" و "خود مدیریتی" مهمترین ارکان کتاب "چالشهای مدیریتی در قرن 21" است. وی در این کتاب با استناد به واقعیات و ذکر نمونه‌های عینی کنجکاوانه مسائل را می‌کاود و چالشهای فرا روی مدیریت را به رخ می‌کشد. دراکر الگوهای مدیریتی کلاسیک و رایج را نه نفی بلکه به تفکر وا داشته و می‌گوید : "فرض جدیدی که مدیریت، چه به عنوان یک رشته علمی، و چه به عنوان روش عمل، هر چه بیشتر، باید خود را بر آن مبتنی کند، این است که حوزه و قلمرو مدیریت، قانونی و حقوقی نیست. مدیریت باید عملیاتی باشد، و بایستی کل فرایند را در برگیرد. تمرکز و توجه مدیریت باید بر نتایج و عملکرد و در سراسر زنجیره اقتصادی باشد" (دراکر، ص 53). وی بر این باور است که : "مرکز و محور جامعه، اقتصاد و اجتماع مدرن ما، تکنولوژی نیست، اطلاعات نیست، بهره‌وری نیست، بلکه مرکز و محور، "نهاد مدیریت شده" به عنوان ابزار جامعه برای ایجاد نتایج و دستاوردها و مدیریت، ابزاری خاص و وظیفه‌ای ویژه است که سازمانها و نهادها را قادر به ایجاد نتایج و دستاوردها می‌کند و این امر، به هر حال، الگوی غایی و نهایی را درزمینه مدیریت نوین می‌طلبد : دل نگرانی و مسئولیت مدیریت، عبارت است از کلیه مقولاتی که عملکرد هر سازمان و نهاد، و نتایج حاصله را- چه در داخل و چه در خارج – تحت تأثیر قرار می‌دهد" (دارکر، ص 59)

3- ضرورت داشتن استراتژی از سوی همه مدیران و سازمانها، استراتژی مبنی بر درک واقعیات قطعی و تضمین شده جهانی همچون : "پدیده سقوط نرخ تولید در جهان توسعه یافته، پدیده جابجایی در توزیع درآمدهای قابل عرضه، تبیین و تعریف عملکرد، رقابت جهانی و رشد ناسازگاری بین پدیده جهانی شدن اقتصاد و تفرقه سیاسی" از دیگر نکاتی است که در کتاب چالشهای مدیریتی قرن 21 بر آن تأکید شده است. دراکر بر این باور است که سازمانها، استراتژی نخواهند داشت مگر اینکه این پنج واقعیت را در نظر داشته باشند. وی می‌گوید : "هیچ نهاد و مؤسسه‌‌‌ای نمی‌تواند در دورانی از آشفتگی، و عصری از تغییرات ساختاری و دگرگونی‌های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و تکنولوژیکی، انتظار بقا داشته باشد، مگر اینکه بتواند با موفقیت با این چالشها برخورد کند (دارکر، ص 94)

4- از نظر دراکر، چالش محوری مدیریت در قرن بیست و یکم این است که سازمانش نقش پیشگامی در امر دگرگونی و تغییر و تحول داشته باشد. یک رهبر تغییر به دگرگونی به چشم فرصت می‌نگرد. او خود به دنبال تغییر و دگرگونی است و چگونگی یافتن تغییرات مناسب را می‌داند و نیز می‌داند چگونه آنها را، در درون سازمان یا خارج از آن، کارساز و مؤثر بگرداند. به عقیده دراکر تحقق چنین نقش و رسالتی مستلزم آن است که :

اولا" سیاستهایی برای آینده، اندیشیده شود.

ثانیا" روشهای اصولی و سیستماتیک برای یافتن، پیش بینی کردن و مهمتر از همه پیشدستی بر فرایند دگرگونی اتخاذ شود.

ثالثا" راه مناسب برای معرفی و باب کردن دگرگونی، در محدوده سازمان و خارج از آن پیدا شود. و سرانجام سیاستهایی هم برای برقراری تعادل فرآیند دگرگونی و تداوم فعالیتهای سازمان اندیشیده شود (دارکر، ص 96)

5- دراکر وقوع انقلاب نوین اطلاعاتی بدون هیچ مانع ورادعی را پیش بینی می‌کند که از سازمانهای تجاری و صنعتی آغاز شده و بی‌گمان همه نهادهای موجود در جامعه را فرا خواهد گرفت و به نحو ریشه‌ای، معنا و مفهوم اطلاعات را، برای سازمانها و افراد، تغییر خواهد داد. از نظر وی این انقلاب، انقلاب در تکنولوژی، ماشین آلات، تکنیک‌ها، نرم افزارها یا سرعت نیست، بلکه انقلابی است در مفاهیم و تصورات کلی. این انقلاب در تکنولوژی اطلاعاتی (IT) و یا در سیستم اطلاعات مدیریت (MIS) رخ نمی‌دهد و هدایت آن هم در دست مدیران ارشد اطلاعاتی (CIO) نیست. این انقلاب توسط مردم و کسانی هدایت می‌شود که "صنعت اطلاعات" به آنها به چشم حقارت می‌نگرد. به اعتقاد دراکر پرسیدن از"معنا و هدف اطلاعات" است که به باز تعریف وظائف و کارهایی که اطلاعات باید به کمک آن انجام شود، می‌انجامد و نیز تعریف نهادهایی که باید این وظایف را انجام دهند (دراکر، ص 122)

6- دراکر می‌گوید : مهمترین و در واقع بی‌نظیرترین کمک و حسن تأثیر مدیریت در قرن بیستم، پنجاه برابر شدن بهره‌وری کارگران یدی در تولید صنعتی بود، اما مهمترین سهم و نقشی که مدیریت در قرن بیست و یکم باید ایفا کند، افزایش بهره‌وری کارکنان علمی و کارهای عملی است. به تعبیر دیگر ارزشمندترین دارایی‌های یک سازمان در قرن بیستم وتجهیزات تولیدی آن بود، اما ارزشمندترین دارایی این نهاد در قرن بیست و یکم، کارکنان علمی و بهره‌وری کارکنان علمی آن خواهد بود (دراکر، ص 167) او پیش بینی می‌کند که "ظهور کارگران علمی و بهره‌وری کارگران علمی، به عنوان مسئله کلیدی، در چند دهه آینده، موجب تغییرات بنیادین در ساختار و ماهیت" سیستم اقتصادی "خواهد گردید" (دارکر، ص 195)

7- دراکر فصل پایانی کتاب "چالشهای مدیریت در قرن 21" را به مقوله مهم "مدیریت بر خود" یا "خود مدیریتی" اختصاص می‌دهد و می‌گوید "افراد بسیار موفق تاریخ نظیر ناپلئون، لئوناردو داوینچی، موتسارت و امثالهم همواره بر خود مدیریت داشته‌اند. همین خود گردانی و مدیریت بر خود، تا حد زیادی موجبات موفقیت آنها را فراهم کرده است. اما اینها از نادرترین استثناها بودند، و آنها چه در قریحه و استعداد و چه در دستاوردها و موفقیت‌ها‌یشان، آنچنان غیر عادی بودند که آنها را باید خارج ار مرزهای حیات و هستی انسانهای عادی مورد بررسی قرارداد. اکنون حتی افراد با استعدادهای نسبتا" کم، یعنی افراد متوسط الحال باید اداره کردن و مدیریت بر خود را بیاموزند. لذا مطالبات و خواسته‌های واقعا" جدی در مقابل کارگران علمی مطرح می‌شود از جمله اینکه :

* از خود بپرسند که "من کیستم؟ نقاط قوت و توانایی‌های من در کجا و چه زمینه‌هایی است؟ و "من چگونه کار می‌کنم؟"

* باید این پرسش را مطرح کنند که : "من به کجا تعلق و وابستگی دارم؟"

* باید بپرسند که "سهم و نقش من چیست؟"

* باید مسئولیت وابستگی و ارتباط را بپذیرند.

* باید برای نیمه دوم عمر خود، برنامه‌ریزی کنند.

 

8- پیتر.اف. دارکر در سال1909 در اتریش به دنیا آمد. دکترای حقوق خواند، مطالعات و پژوهشهای خود را در آمریکا در حوزه مدیریت ادامه داد. سالها در دانشگاههای معتبر تدریس کرد، بیش از 30 کتاب تالیف کرد. کتابهای "مدیریت در جامعه آینده"، "جهان پس از سرمایه‌دار‌ی" و "چالشهای مدیریت در قرن 21" از مهمترین کتابهای دراکر است. او بی‌شک یکی از بزرگان علم مدیریت در جهان معاصر است. اعطای مدال آزادی ریاست جمهوری آمریکا در سال 2002 نشانی است از تقدیر جامعه از خدمات علمی پیتر دراکر.

9- در بهمن ماه سال 1384 از سوی شش موسسه آموزشی و پژوهشی عرصه مدیریت یک گردهمایی تحت عنوان "الگوی مدیریت و رهبری در هزاره سوم" در تهران برگزار شد. محور اصلی مباحث این نشست، دکتر محمد علی طوسی بود که با تأسی به اندیشه‌های پیتر دراکر تلاش کرد ضمن ارایه برخی از ویژگیهای مدیریت و رهبری در آغاز هزاره سوم، مشخصات فرهنگ سازمانی مناسب برای این دوره را معرفی کند. در این گردهمایی آقایان دکتر مهدی ابزری، مهندس حسام‌الدین عرف کشفی و خانم مهندس مهشید یزدان پناه، دکتر طوسی را کمک کردند. با وصف انتقادهایی که می‌توان بر این نشست علمی وارد دانست، بحث‌های مفیدی مطرح شد که می‌توان گفت غالبا" نشأت گرفته از ایده‌های پرفسور پیتر دراکر بود. کما اینکه دکتر طوسی در آغاز سخنان خود ضمن معرفی کتاب "چالشهای مدیریت در قرن بیست و یکم" این مسئله را مورد تأکید قرار داد.

براساس آنچه در نشست عمومی و جلسات تخصصی گردهمایی مورد بحث قرار گرفت، مدیریت و رهبری در آغاز هزاره سوم دارای ویژگیهای زیر است :

1-  آزاد بودن و در دسترس بودن اطلاعات؛ تولید، پخش و به کارگیری اطلاعات همچون هوای آزاد در دسترس خواهد بود.

2-   افزایش مستمررونداختراعات و ابتکارات  تا جایی که همگان به ابتکار و اختراع توصیه و تشویق خواهند شد.

3-   افزایش سریع و مستمردانش عمومی.

4-   حرمت و تکریم انسان و دامنة نفوذ دموکراسی گسترش می یابد

5-   پذیرش همگانی ضرورت مشارکت مردم در اداره امور جامعه

6-     پدید آمدن بازارهای گسترده جهانی.

7-   جنگ‌های جهانی خاتمه می‌یابد و صلح مورد تأکید همه قرار خواهد گرفت.

از نظر دکتر طوسی موارد فوق اصلی‌ترین ویژگیهای مدیریت در آغاز هزار سوم است، در حالیکه موارد دیگری را نیز می‌توان بر شمرد. آشنایی با این ویژگیها از ضرورت‌های مدیریت موفق است و سازمانهایی در هزار سوم و یا به تعبیر پیتر دراکر در قرن بیست و یکم مدال موفقیت بر سینه خواهند داشت که این ویژگیها را باز شناخته و با چشمانی باز به استقبال چالش‌های پیشرو بروند.

10- پس از معرفی هفت ویژگی مدیریت ورهبری در آغاز هزاره سوم، فرهنگ مناسب چنین سازمانها و مدیرانی مورد بحث قرار گرفت که بدون شکل گیری و پدید آوردن این فرهنگ، امکان ورود موفقیت آمیز در عرصه رقابت هزاره سوم میسر نخواهد بود. لذا با اتکا به تعریفی که پروفسور ادگارشاین از فرهنگ ارایه می‌دهد (قالب ذهنی و الگوی رفتاری متشکل از سه سطح : مفروضات اساسی، ارزشها و رفتارها) مشخصات فرهنگی مدیریت و رهبری در آغاز هزاره سوم به شرح زیر مورد اشاره قرار گرفت.

1-  پذیرش این اصل اساسی که "انسان بزرگترین سرمایه جهان هستی است و در مرکز جهان هستی در حال دگرگونی ژرف، قرار گرفته است."

2-   پذیرش دگرگونی و تغییر برای تازه‌گردانی و نوآفرینی که لازمه برتری جویی است.

3-   گروهی اندیشیدن و گسترده کردن یاری‌های فکری، معنوی و مادی همگان

4-   خطرپذیری (ریسک) سنجیده و ضروری دانستن روحیه کارآفرینی

5-   به اجرا در آمدن پیام رسانی در همه سکوهای زندگی

6-    اطلاعات را موجبی برای افزایش شناخت، و افزایش شناخت را وسیله‌ای برای افزایش تولید تلقی کردن

نکته حائز توجه اینگونه بیان شد که "ما چگونه می‌توانیم چنین قالب ذهنی را به الگوی رفتاری تبدیل کرده و با این قالب ذهنی چکار بکنیم"؟ که با ارایه مثالهای متعدد از جامعه ایرانی چنین استدلال شد که در منابع فرهنگی ما نشانه‌های عمیق از چنین قالب ذهنی وجود دارد منتها نتوانسته است به عنوان الگوی رفتاری قرارگیرد، لذا ایرانیان زمانی می‌توانند در عرصه رقابت جهانی مدیریت ،موفق باشند که چنین فرهنگی با ویژگیهای ذهنی و رفتاری فوق بر جامعه سایه اندازد.

 

منابع :

1-    دراکر، اف. پیتر چالش‌های مدیریت در قرن بیست و یکم، مترجم محمود طلوع، نشر فرا

2-    مجموعه مباحث اولین گردهمایی "مدیریت و رهبری در هزاره سوم" تهران، دوم بهمن 1384