سفارش تبلیغ
صبا ویژن

نگاهی به اسم او

بسم الله الرحمن الرحیم ولاحول ولا قوه الا بالله العلی العظیم
ضمیر ناخودآگاه
ضمیر ناخداگاه دستگاهی مخفی و ناشناخته در درون ما است که از بدو تولد و در هر چه که ما می بینیم و می شنویم یا حس می کنیم یا هر فکری را که از مغز ما عبور می کند همه را مانند دستگاه فیلمبرداری ثبت و ضبط می کند . نیکبختی یا نگون بختی یا سلامتی یا بیماری شهوات و تمایلات تلاش ها و کوشش ها ، خواب دیدن ، روشن بینی و روشن درکی و خلاصه همه افکار و اعمال ما متاثر از سازمان ناخوداگاهی ما است . در واقع شعور باطن یا ناخودآگاهی نیروی عظیمی است که در اعماق روان ما مخفی بوده و حدود ?? درصد حرکات و رفتار و گفتار و کردار ما را رهبری می کند . لذا عقل و اراده ما تحت تاثیر عملکرد ناخودگاهی بوده و در اغلب مواقع شعور آگاه ما فرامین و تمایلات و خواسته های او یعنی شعور باطن را تایید یا تصویب می کند . فروید اعتقاد داشت که زندگی بیرونی ما نسخه بدلی به زندگانی درونی ما است . اعمال روزانه ما آیینه ای است که در آن اندیشه های درونی آن آشکار می گردد خبط ها و بدی ها ، خوبی ها و مهربانی ها ، شادی ها و تلخی ها و … همه علل روانی دارند که چگونگی آنها بر ما آشکار نیست . وی همچنین معتقد بود که بیماری های روانی معلول تراکم و آزادگی ها است و برای درمان این نوع بیماری ها باید در منشا و تاثیرات گذشته شخص تحقیق شود زیرا تخم اول وازدگی ها در دوران کودکی کاشته می شود و تاثیرات و خاطرات این دوران است که موجب پیدایش و حالت های نامطلوب روانی در دوران جوانی می گردد . فروید شخصیت انسان را از لحاظ اراده و رفتار و اعمال متشکل از سه بخش زیر می داند :
?- نهاد یا او که کانون غرایز بدوی است و در اعماق ناخودآگاهی ها نهفته است و نسبت به کلیه ارزش های بی اعتنا است و اعمال نهان تحت نظارت خود و فراخود می باشند .
?- خود یا من که همان خودآگاهی یا همان عقل است که با دنیای خارج سر و کار دارد و واقعیات را از غیر واقع تشخیص می دهد .
?- فردخود یا من برتر و یا من متعالی که متاثر از تعلیم و تربیت و دستورات و قواعد اخلاقی و مذهبی پند و اندرز حکما و دانشمندان و فلاسفه می باشد . وقتی می گوییم که فلانی شخص باوجدانی است یا فلان شخص راستگو و درستکار است از لحاظ روانشناسی معنی اش این است که آن شخص فراخود نیرومندی دارد . اگر ما بخواهیم در زندگی بر خود مسلط باشیم از آسایش فکری برخوردار باشیم و به اختلالات روانی دچار نگردیم باید از کشمکش بین نهاد و خود بکاهیم و با تلقین افکار و تمایلات نیک و مثبت فراخود را قویتر سازیم . هرگاه انرژی روانی و استعداد های خود را صد واحد به حساب آوریم حدود نود درصد آن در قید و بند های دنیای درون ما مبحوس می باشند حال اگر ما بتوانیم وارد دنیای درون خود بشویم قادر خواهیم شد در اعماق تاریک دنیای درون خود نفوذ کرده و نیرو های زنجیر شده را کشف و آزاد سازیم که البته این عمل به طریق مختلف از جمله هیپنوتیزم موثر خواهد بود . از این طریق می توان به اعمال ناخوداگاه نفوذ کرده علل بسیاری از ناراحتی ها و بیماری های روانی را کشف و معالجه نمائیم . ضمیر ناخوآگاه چگونه برنامه ریزی می شود ؟
ضمیر ناخودآگاه ما معمولا از چهار طریق برنامه ریزی می شود :
?- برنامه ریزی های دوران کودکی .
?- ضربه های جسمی و روحی .
?- تلقین به نفس .
?- هیپنوتیزم و خود هیپنوتیزم .
اولین راهی که ضمیر ناخودآگاه انسان به طریق آن برنامه ریزی می شود آموزش ها و مشاهدات دوران کودکی است . در حقیقت کودکان عملا در یک شرایط ترانس واقعی هستند و از آنجا که هنوز قوه استدلال و تفکر به صورت استقرایی در آن ها شکل نگرفته است نحوه تفکر و استدلال آن ها قیاسی است . کودکان معمولا تا سن چهار و پنج سالگی به این صورت هستند لذا بسیاری از موارد تلقین و یا تقلید در ذهن کودک وارد می شود و تنها بعد از ? و ? سالگی است که بتدریج تفکر انتقادی و برخورد جستجوگرانه در او شکل می گیرد و او بحث و انتقاد و تردید را در ارزشیابی و پذیرش مطالب کم کم به کار می گیرد . راه دیگری که معمولا ضمیر ناخودآگاه انسان به طریق آن برنامه ریزی می شود ضربه های شدید جسمی و روحی است . عوامل مختلفی می توانند در جسم و روح ما ضایعات و صدمات شدیدی ایجاد کند و گاه آثار آنها ممکن است تا پایان عمر در ما باقی بمانند در شرایطی که ما تحت تاثیر یک حادثه بزرگ قرار می گیریم تا حدودی از حالت خود بیخودی به ما دست می دهد و در این شرایط است که دریچه ضمیر ناخودآگاه ما بر روی تلقینات مثبت و منفی باز می شود . یکی از حالات تلقین پذیری شدید در لحظاتی است که فرد و افراد ترسیده باشند در این شرایط تلقین پذیری یا به اصطلاح حرف شنوی آنها بسیار زیاد می گردد . سومین راه تاثیر گذاری بر روی ضمیر ناخودآگاه تلقین به نفس است از این طریق می توانیم آنچه را که مایل باشیم در لوح ضمیر خود حک کنیم موثرترین روش تلقین به نفس این است که به صورتی عادی درباره موضوع مورد نظر خود فکر کنیم . نکته مهم این است که شما آنچه را که دیگران می گویند ممکن است باور نکنید ولی مایلید آنچه را که خودتان به خود می گویید یا به آن فکر کنید باور داشته وبه آن عمل کنید . چهارمین راه دسترسی به ضمیر ناخودآگاه هیپنوتیزم و خود هیپنوتیزم است در جریان هیپنوتیزم یا خود هیپنوتیزم با ایجاد درجه ای که از خلسه یا بیخ بری در ضمیر آگاه ، امکان دستیابی مستقیم به ضمیر ناخودآگاه بوجود می آید و شخص آنچه را که مایل باشد می تواند به خود تلقین نماید و به این طریق تاثیرات مختلفی بر خورد بگذارد .
منبع: سایت پزشکان بدون مرز

 روانشناسی استعداد و تفاوت های فردی
موضوع این بخش ، استعدادها و تفاوت های فردی است که مطالبی را پیرامون تعریف و تشخیص و تحول استعدادها شرح می دهیم . ما در جلسات گذشته در مورد هوش صحبت کردیم ، اما این جلسه درباره استعداد انسان بحث می کنیم ، سوالی که در این زمینه مطرح می شود این است که چه تفاوتی بین استعداد و هوش هست و آن دو چه ارتباطی با یکدیگر دارند ؟
انواع آزمونهای روانی از نظر روانشناسان به دو دسته تقسیم می شود :
1-آزمونهای توانایی
2- آزمونهای شخصیت
در زمان اجرای آزمون های توانایی ، از فرد آزمون شونده می خواهند تا حداکثر تلاش خود را جهت کسب بهترین نتیجه به کار بندد .
اما در آزمون های شخصیت ، از شخص خواسته می شود که حالات و ویژگی های فعلی خود را بیان کند و با توجه به وضعیت کنونی خود پاسخ دهد .
آزمونهای توانایی به دو دسته آزمونهای استعداد و پیشرفت تحصیلی تقسیم می شوند . سنجش زمینه های کلی توسط آزمونهای استعداد ، آزمون هوش نامیده می شود که در جلسات قبل مورد بحث قرار گرفت . درصورتی که آزمون استعداد مربوط به زمینه های اختصاصی و خاصی باشد ، آزمون استعداد نامیده می شود که می توان از انواع استعدادها ، مثلاً استعداد موسیقی ، استعداد نویسندگی و نقاشی نام برد .
منظور از استعداد ، آمادگی طبیعی ، فطری و اکتسابی فرد برای انجام کارهای مختلف است. پس در استعداد هم عوامل فطری و هم عوامل اکتسابی دخالت دارند و به همین دلیل است که می گوییم : که حتی در استعدادها نیز تفاوت های زیادی به چشم می خورد . وقتی افراد مختلف در زمینه های مختلف به فعالیت می پردازند ، مشاهده می شود که عملکرد متفاوتی دارند و این مسأله بیانگر تفاوت های بین فردی است .
تشخیص استعداد
استعداد از جمله توانایی های انسان است که معمولاً در فرآیند رشد ، در سنین پایین قابل تشخیص نیست و به منظور تشخیص آن نیاز به گذر زمان است و سن ، ملاک عمل ما خواهد بود .
معمولاً این دوره بین 12-10 سالگی است . بنابراین ، به منظور هدایت فرزندان بر اساس استعدادهای مختلف در مشاغل و رشته های گوناگون وظیفه ما این است که پس از 12-10 سالگی ، توجه بیشتری به آنها داشته باشیم .
توانایی های مختلف انسان در سنین مختلف بروز می کند ، برای مثال از سن 14 تا 16 سالگی شاهد رشد استعداد ریاضی هستیم . البته تا آن زمان هم فرد دارای استعداد ریاضی است ، اما به اندازه کافی شکوفا نشده است .
مراحل تحول استعداد
تحول استعداد ، سه دوره را در بر می گیرد :
1- رشد استعداد
2-پختگی استعداد
3- پس روی استعداد
در زندگی ما ، مرحله ای وجود دارد که رشد استعداد خاصی شروع و در سن خاصی بروز می کند ، بعد از آن مدتی تقویت شده و به حالت پختگی در می آید که در این مرحله ، مهارتی را کسب می کنیم و سپس به حالت نزولی در می آید .
روانشناسی استعداد و تفاوتهای فردی (2)
در این بخش مطالبی را پیرامون استعداد ، توزیع استعدادها و انواع استعدادها بیان می کنیم .
هوش، مجموعه استعدادها و تواناییهای فرد و استعداد، توانایی خاص فرد در یک زمینه می باشد. از آنجا که هوش همان استعدادهای کلی است، توزیع استعدادها شبیه به توزیع هوش بوده و در جوامع مختلف تابع منجنی نرمال است که در آن، اکثریت افراد حول و حوش میانگین قرار دارند و عده ای با استعداد و عده ای دیگر کم استعداد هستند .
البته عامل محیطی هم بر این مسأله تأثیر دارد و معمولاً تأثیرات محیطی بر روی استعدادهای متوسط، بیشتر از استعدادهای بالا و پایین است . به عبارت دیگر ، افراد متوسط بهتر می توانند از تأثیرات محیطی استفاده کنند .
انواع استعدادها
استعدادها به طور کلی به سه دسته تقسیم می شوند :
حسی ، حرکتی و ذهنی
در زمینه استعداد حسی ، حواس مختلف به خصوص بینایی و شنوایی دخالت دارند که در هر کدام ، دو بعد مطرح شده است . در حس بینایی ، تیز بینی ( درک یا تمیز دقیق اشیاء ) و حساسیت به رنگها ( تشخیص رنگهای مختلف ) مطرح می باشد .
برای تشخیص تیز بینی از تابلوی ” اسنلن ” استفاده می شود و برای تشخیص حساسیت به رنگها می توان از تست اشیاء استفاده کرد .
برخی افراد به دلایل متفاوت در تشخیص رنگها دچار مشکل هستند که به آنها کوررنگ گفته می شود.
مشهورترین کوررنگی ، کوری نسبت به رنگ های قرمز و سبز است ، بدین معنا که فرد نمی تواند اشیایی با رنگ های قرمز و سبز را تشخیص بدهد .
در حس شنوایی ، تیزی گوش مطرح است ( شناسایی دقیق اصوات ) که برای تشخیص آن از دستگاه شنوایی سنج استفاده می شود و از طریق آن می توان ناشنوایی های مختلف را تشخیص داد .
در زمینه استعداد حرکتی هم زمان واکنش مورد بررسی قرار می گیرد . منظور از زمان واکنش ، مدت زمانی است که فرد به یک محرک پاسخ می دهد ، یعنی فاصله بین ایجاد محرک و پاسخ .
انواع زمان واکنش
دراین زمینه سه نوع و اکنش وجود دارد :
1-واکنش ساده که در آن یک محرک و پاسخ وجود دارد .
2-واکنش مرکب که در آن چند محرک وجود دارد و باید به آنها پاسخ داد .
3-واکنش تشخیصی که چند محرک در آن وجود دارد و به یکی از آنها باید پاسخ داد .
در زمینه استعدادهای ذهنی، به طور عمده مسأله دقت ، تمرکز ، توجه، حافظه و تخیل مطرح است .
توجه یا دقت ، به معنای توانایی تمرکز تواناییهای ذهنی روی یک موضوع است که در این مورد، توجه انتخابی نیز مطرح می شود و به طور معمول ، کودکان مبتلا به اختلالات یادگیری در توجه انتخابی مشکل دارند .
حافظه نیز به معنای فرایند دریافت ، ضبط و نگهداری موارد است و افراد در این زمینه ها با یکدیگر تفاوت دارند .
خلاقیت و تفاوتهای فردی (1)
در ارتباط با خلاقیت ، روانشناسان هنوز نتوانسته اند تعریف دقیقی از این پدیده ارائه نمایند و در تعریف آن با مشکلات زیادی مواجه می باشند. به طور کلی ما در ارتباط با خلاقیت ، با سه سئوال اصلی سر و کار داریم :
1-خلاقیت چیست و عناصر تشکیل دهنده آن کدام است ؟
2- آیا می توان خلاقیت را اندازه گیری نمود ؟ به چه طریقی ؟
3-آیا خلاقیت ، قابل تعلیم است ؟ راه آموزش آن کدام است ؟
خلاقیت
خلاقیت ، نوعی توانایی است که در آن ، فکر ، پاسخ نو ، بدیع و جدیدی ارائه می شود که از نظر جامعه ارزشمند است .
تفکر را می توان به دو نوع تفکر همگرا و تفکر واگرا تقسیم نمود. منظور از تفکر همگرا ، ارایه بهترین پاسخ و یا پاسخهای مشخص به یک موضوع یا مسأله است. تفکر واگرا نیز به معنای ارایه پاسخها و راه حلهای مختلف به مسایل و موضوعات است. تفکر واگرا در واقع همان خلاقیت است و می توان گفت که خلاقیت ، بیشتر شامل تفکر واگرا می گردد ؛ البته عده ای هم معتقدند در خلاقیت مراحلی وجود دارد که شامل هر دو نوع تفکر می شود . برای مثال ” هیلگارد “، معتقد است که در فرایند خلاقیت ، فرد در مواجهه با مسأله ، تمامی راه حلهای ممکن را بررسی کرده و سپس بهترین راه حل را انتخاب می نماید . به عبارت دیگر ، هم از تفکر واگرا و هم از تفکر همگرا استفاده می کند .
در نتیجه می توان گفت که خلاقیت ، شامل هر دو نوع تفکر می گردد ، با این حال با تفکر واگرا همبستگی بیشتری دارد .
خلاقیت با فرایند حل مسأله نیز همپوشی خاصی دارد ؛ البته نظریات مختلفی درباره ارتباط یا تفاوت این دو فرایند مطرح شده است . عده ای معتقدند که خلاقیت و حل مسأله ، فرایندهایی یکسان هستند و اعتقاد عده ای نیز بر این است که این دو ، در فرایند متفاوت بوده و از جوانب متفاوت می توان آنهارا بررسی نمود .
تفاوتهای حل مسأله و خلاقیت عبارتند از :
1- حل مسأله عینی تر از خلاقیت است .
2-حل مسأله هدف مشخصی دارد .
3-در حل مسأله ، تنها راه حل و پاسخ توسط فرد ارائه می گردد، اما در خلاقیت هم موضوع و مسأله ، هم راه حل توسط فرد مطرح می شود.
خلاقیت و تفاوتهای فردی (2)
خلاقیت از سه عنصر اساسی سیالی ، انعطاف پذیری و ابتکار تشکیل شده است.
منظور از سیالی، ارایه نظرات مختلف و پاسخهای متعدد در مورد یک موضوع یا سئوال است که در اینجا می توان از تکنیک ” بارش مغزی ” استفاده نمود. منظور از بارش مغزی این است که شرایطی فراهم کنیم تا فرد بتواند هر چه پاسخ به ذهنش می آید، و یا نظرات مختلف در مورد یک موضوع را ارائه دهد .
منظور از انعطاف پذیری، تغییر مقوله پاسخ است ، یعنی ایده های مختلفی که شخص بیان می کند همه در یک طبقه نباشد ، بلکه متعلق به طبقات مختلف باشد.
منظور از ابتکار هم این است که پاسخهای فرد بدیع ، تازه و جدید باشد.
سوالی که در اینجا مطرح می شود، این است که آیا می توان خلاقیت را اندازه گیری کرد یا نه ؟ تحقیقات مختلف نشان داده است که خلاقیت را می توان اندازه گیری کرد؛ البته برای انجام این کار ، در ابتدا از آزمونهای هوشی استفاده می شد ، ولی بعداً متوجه شدند که خلاقیت ، همان هوش نیست که از آزمونهای هوشی در مورد آن استفاده شود. در این ارتباط دو نظریه مطرح شده است :
عده ای معتقدند از آنجا که هوش و خلاقیت با یکدیگر همبستگی دارند، بنابراین می توان از آزمونهای هوشی به منظور کشف خلاقیت نیز استفاده نمود.
برخی نیز معتقدند که هوش و خلاقیت با یکدیگر همبستگی ندارند و برای سنجش خلاقیت باید از آزمونهای دیگری به غیر از آزمونهای هوشی استفاده کرد.
در ارتباط با هوش و خلاقیت، بر اساس پژوهشها می توان گفت که بین هوش و خلاقیت تا بهره هوشی 120-100 ضریب همبستگی وجود دارد، اما بالاتر از آن رابطه ای بین آنها نیست و نمی توان گفت که هر چه میزان هوش بالاتر از 120 برود، خلاقیت نیز بیشتر می شود، اما خلاقیت نیاز به بهره هوشی حداقل 120-100 دارد .
سوال دیگر این استکه آیا می توان خلاقیت را آموزش داد ؟ در این صورت ، به چه روشی می توان آنرا آموزش داد ؟
تحقیقات نشان داده اند که خلاقیت جزء تواناییهایی است که می توان آن را آموزش داد. برای مثال، به منظور رشد خلاقیت در افراد باید به آنها فرصت تفکر داده شود و نباید افراد را به مسائل مشخص و قالبی محدود کنیم و به آنها اجازه تفکر آزادانه در زمینه مسائل مختلف را بدهیم تا از این طریق ( آزادی تفکر ) سبب پرورش خلاقیت در آنها شویم .
در آموزش خلاقیت، عملکرد نیمکره های مختلف مغز بسیار مهم می باشد. از آنجا که نیمکره راست مغز ، بیشتر مربوط به توانایی واگراست و تفکر واگرا تأثیر بسزایی در خلاقیت به عهده دارد، بنابراین به منظور پرورش خلاقیت ، باید توانایی های نیمکره راست مغز تقویت گردد .
متأسفانه در سیستم آموزشی کشور ما، مدراس تأکید بسیاری بر تفکر همگرا دارند و اهمیت بسزایی به مسائل حفظی و محفوظات افراد داده می شود ، در صورتی که نسبت به پرورش خلاقیتها و تفکر واگرا بی توجه هستند. با استفاده از روشهای مختلف ، از جمله روش بارش مغزی و ایجاد شرایطی برای بیان عواطف و احساسات، می توان افراد را به بیان احساسات تشویق کرد. زیرا افراد خلاق قادرند، احساسات خود را بدون ترس و واهمه بیان کنند  1 نویسنده :.فراکاو

 


نظر

سنجش هوش هیجانی

گرد آوری کننده: صغری ایراندوست

منبع: روزنامه اطلاعات

بسیاری از افراد با دیدن واژه هوش هیجانی مفهوم هوش، آزمون‌های هوشی، استعداد و هوش بهر را در ذهن خود مرور می‌کنند. اما لازم است بدانید مطالعه تئوری هوش هیجانی کاری نو و جدید است.

هیجان

از اوایل دهه 1980 در مورد هیجانات مطالعه شد.هیجان‌ها نوعی اطلاعات هستند. آنها نوعی علامت هستند که به ما اطلاع می‌‌دهند چه چیزی را در محیط خود درک و احساس کرده‌ایم و آن را مثبت یا منفی یافته‌ایم.هیجان‌ها معمولاً واکنش کوتاه مدت، شدید و مقطعی هستند و تجربه هیجان پیامدهای کلی به دنبال دارد. هیجان گاه به افراد نیرو می‌بخشد و گاه رفتار آنها را نابسامان می‌کند.خشم، غم، ترس، شادمانی، عشق، نفرت و شرم همه نمونه‌ای از هیجان‌ها هستند که با تجربه هر نوع آنها تغییرات جسمانی و روانی در فرد ظهور می‌کند.

* ارتباط هیجان با هوش هیجانی

هوش هیجانی همان توانایی شناخت، درک و تنظیم هیجان‌ها و استفاده از آنها در زندگی است. مجموعه‌ای از استعدادها، توانایی‌ها و مهارت‌هایی است که افراد در جهت سازگاری مؤثر با محیط و کسب موفقیت در زندگی آماده می‌کند و این توانایی‌ها در طول زمان تغییر می‌کند و رشد می‌یابد که با روش‌های آموزشی قابل اصلاح و بهبود است.

دقت شود در شناخت و درک‌ حالات هیجانی خود و دیگران و کارآیی در تنظیم، کنترل و استفاده از هیجان‌ها در رسیدن به اهداف برای فرد نتایج مثبتی به همراه دارد.

معمول‌ترین علامت اختصار برای هوش هیجانی از روی ضریب هوشی آی‌کیو (IQ) برداشته شده است که به آن ضریب هیجانی (EQ) می‌گویند.

*تفاوت هوش شناختی با هوش هیجانی

آلفرد بینه در سال 1905 نمونه اولیه آزمون هوش واقعی را تهیه کرد. نمره هوش از تقسیم سن عقلی بر سن تقویمی به دست می‌آید.

هوش شناختی به ما اجازه می‌دهد تا بدانیم اطلاعات چگونه پردازش می‌شود. شناخت‌ها، شباهت‌ها، تقاوت‌ها، استنباط و استنتاج همه به طور واضح در قلمرو شناختی (ادراکی) و عقلی قرار دارند.

هوش هیجانی به طور ژنتیکی قابلیت اکتساب دارد و قابل اصلاح و بهبود است و در طول زندگی فرد همراه با آموزش ارتقا می‌یابد.

شناخت احساسات خویشتن و استفاده از آن برای اتخاذ تصمیم‌های مناسب در زندگی، توانایی اداره مطلوب خلق و خوی، وضع روانی و کنترل تکانش‌ها به وسیله هوش هیجانی سنجیده می‌شود.

* به این مثال توجه کنید:

یک ظرف پر از شکلات روی میز است. دختربچه‌ای آن را می‌بیند. به او گفته‌اند که می‌تواند یک شکلات را همین حالا بخورد، ولی اگر 5 دقیقه صبر کند، می‌تواند دو شکلات بخورد.

مطمئناً داشتن دو شکلات بهتر از یک شکلات است. بنابراین تصمیم‌گیری آسان به نظر می رسد. اما 5دقیقه برای دخترک خیلی طولانی است. چه کار باید کرد؟ دخترک صورتش را برمی‌گرداند تا شکلات‌ها را نبیند، اما خیلی زود دوباره برمی‌گردد و شکلات برمی‌دارد.

این مثال برای درک معنی و مفهوم هوش هیجانی است. هوش هیجانی می‌تواند در حل مشکلات کمک کند. دخترک می‌تواند با تنظیم هیجان و عکس‌العمل به موقع خود، در مقابل وسوسه پاداش آنی (لحظه‌ای سریع) مقاومت کند.

* ضرورت آگاهی و رشد هوش هیجانی در آموزش پرورش

هوش هیجانی دارای نقش حیاتی در سلامت روانی ـ اجتماعی کودکان است و نبود هوش هیجانی در کودکان به معنای آماده بودن زمینه وقوع انواع مشکلات و مسائل و اختلالات رفتاری در آنها خواهد بود. به عنوان مثال سطح پایین هوش هیجانی باعث کاهش قدرت اراده و قدرت مدیریت می‌شود. همچنین باعث افزایش آلکسی تیمیا، تنبلی، عصبانیت، خشونت و استرس می‌شود.

در مورد رفتارهای بیرونی نیز سطوح پایین هوش هیجانی باعث ضعف در فعالیت‌های تحصیلی، افزایش تمایل به استفاده از دخانیات و الکل و میل به انحرافات جنسی می‌شود.

سارنی در پژوهشی بر روی 400 نفر از کارکنان شرکت‌های مختلف دریافت افرادی که هوش هیجانی بالایی دارند، از شادابی،‌ نشاط، سرزندگی و استقلال بیشتری در کار برخوردارند و عملکرد بهتری دارند. همچنین این افراد نسبت به زندگی خوش‌بین‌تر بوده و در برابر استرس مقاوم‌تر و از پیشرفت و موفقیت بیشتری در زندگی برخوردارند.

بررسی‌های انجام شده در مورد اعتماد به نفس، همدلی، خودابرازی، خوشبینی و تحمل فشارهای روانی که همگی از مؤلفه‌های هوش هیجانی هستند، نشا می‌دهد که ارتقای این مهارت‌ها در افراد با ارتقای مهارت‌های اجتماعی و سلامت و بهداشت روان آنها همبستگی معناداری دارد.

گلمن معتقد است وجود IQ به تنهایی برای موفقیت تحصیلی کافی نیست، بلکه فقط 20 درصد در موفقیت نقش دارد و 80 درصد دیگر به هوش هیجانی بستگی دارد.

گاردنر معتقد است مهم‌ترین خدمتی که آموزش و پرورش می‌تواند در جهت رشد کودک انجام دهد، این است که او را با توجه به استعدادهایش به سوی مناسب‌ترین زمینه هدایت کند؛ یعنی به جایی که او در آن خشنود و کارآمد است و این مهم با سنجش هوش شناختی صرف ممکن نیست. بنابراین ما می‌توانیم مفهوم هوش هیجانی را در موقعیت‌های آموزشی مانند مدارس به کار ببریم. به یاری مشاوران و روان‌شناسان تربیتی در رفع نیازهای دانش‌آموزانی که مشکلاتی در امر تحصیل و اختلالات رفتاری دارند، اقدام کنیم و با آموزش آن گام مهمی در جهت کاهش مشکلات آموزشی، اخلاقی، هیجانی برداریم.

ما می‌توانیم مفهوم هوش هیجانی را در موقعیت‌های آموزشی مانند مدارس به کار ببریم. به یاری مشاوران و روان‌شناسان تربیتی در رفع نیازهای دانش‌آموزانی که مشکلاتی در امر تحصیل و اختلالات رفتاری دارند، اقدام کنیم و با آموزش آن گام مهمی در جهت کاهش مشکلات آموزشی، اخلاقی، هیجانی برداریم.

*مشکل موجود

با وجود اینکه بیشتر متخصصان تعلیم و تربیت در کشورهای توسعه‌یافته و یا در حال توسعه علاقه زیادی به گسترش سوادآموزی هیجانی نشان می‌دهند، اما متأسفانه این دوره‌ها در سیستم آموزش و پرورش کشور ما هنوز هم ناشناخته و نادراند و معلمان، مدیران مدارس و والدین از وجود چنین دوره‌هایی آگاهی ندارند. هنوز تئوری هوش هیجانی را مترادف با هوش‌های چندگانه گاردنر، و یا هوش عمومی می‌دانند.

در کشور ما دست‌اندرکاران و تصمیم‌گیران آموزش همچنان نتایج آزمون‌های هوش شناختی را به عنوان معیار انتخاب رشته در دبیرستان‌ها و پیش‌بینی موفقیت تحصیلی در آینده دانش‌آموزان مورد استفاده قرار می‌دهند و چندان توجهی به تئوری هوش هیجانی نشان نمی‌دهند.

اگر این کار را الان انجام ندهیم، پس چه زمانی اساسی‌ترین مهارت‌های زندگی را به کودکان خواهیم آموخت؟

امید آن داریم که در آینده روان‌شناسان هوش هیجانی و هوش‌ شناختی را برای فهم بهتر توانایی‌های انسان و پیش‌بینی دقیق‌تر موفقیت و سازگاری با محیط با هم تلفیق کنند.

تعاریف ابعاد هوش هیجانی

1ـ خودآگاهی هیجانی که توانایی تشخیص و درک احساسات است.

2ـ جرأتمندی (قاطعیت)، یعنی توانایی بیان احساسات، عقاید و افکار خود و ایستادگی برای دفاع از حقوق خود بدون کمرویی و یا پرخاشگری.

3ـ حرمت نفس که احساس امنیت، نیروی درونی، اعتماد به نفس، خودباوری و مفهوم نسبتاً خوب رشد یافته هویت جنسی در فرد است.

4ـ خودشکوفایی که فرآیندی مستمر و پویا برای کسب حداکثر رشد توانایی‌ها، قابلیت‌ها و استعدادهاست و به احساس رضایت از خود و زندگی وابسته است.

5 ـ استقلال؛ اشخاص مستقل از اتکا به دیگران در برآوردن نیازهای عاطفی‌شان پرهیز می‌کنند.

6 ـ همدلی؛ افراد همدل به دیگران توجه دارند و به احساسات و نگرانی‌ها و علایق آنها توجه نشان می‌دهند و حساس به این هستند که دیگران چرا و چگونه و چه چیزی را احساس می‌کنند؟

7 ـ روابط بین فردی که توانایی صمیمیت و محبت و انتقال دوستی به شخص دیگر و احساس رضایت از این روابط است.

8‌ ـ مسئولیت‌پذیری اجتماعی؛ اشخاص مسئولیت‌پذیر می‌توانند دیگران را بپذیرند و استعدادهای‌شان را به نفع جمع به کار گیرند. کسانی که فاقد این توانایی هستند، موجب آزار دیگران می‌شوند، نگرش‌های ضداجتماعی دارند و از دیگران سوءاستفاده می‌کنند.

9ـ حل مسأله؛ افرادی که توانایی حل مسأله دارند، توانایی شناسایی و تعریف مشکلات و کشف و انجام راه‌حل‌های بالقوه موثر برای حل مشکلات را دارند، آنها وظیفه‌شناس و منظم هستند.

10ـ واقعیت‌سنجی، یعنی توانایی ارزیابی ارتباط بین آنچه تجربه می‌شود و آنچه عیناً وجود دارد.

11ـ تحمل فشار؛ این بعد از هوش هیجانی به قدرت من و سازگاری اجتماعی شبیه است. تحمل فشار با آرامش و خودداری و مواجه شدن با مشکلات بدون تحت تاثیر هیجان‌های شدید واقع شدن مرتبط است. کسانی که تحمل فشار را در حد بالایی دارند، بحران‌ها و مشکلات را بهتر پشت سر می‌گذارند و کمتر دچار احساس ناامیدی و تنهایی می‌شوند.

12ـ انعطاف‌پذیری، انعطاف‌پذیری توانایی منطبق ساختن افکار، عواطف و رفتار با موقعیت‌ها و شرایط دائماً در حال تغییر است. افراد با انعطاف فعال، زرنگ و قادر به واکنش به تغییر ذهن خود بدون تعصب هستند.

13ـ کنترل تکانه؛ افرادی که توانایی کنترل تکانه دارند، تاخیر انداختن تکانه یا وسوسه انجام عملی را دارند. آنها خوددار و قادر به کنترل خشم خود هستند.

14ـ شادکامی؛ افراد شادمان اغلب احساس خوب و راحتی چه در محیط کار و چه در اوقات فراغت دارند. شادکامی پیامد جانبی یا شاخص مهم هوش هیجانی است. شخصی که در این عامل ضعیف است، ممکن است نشانه‌هایی از افسردگی، نگرانی، ناامیدی، احساس گناه از زندگی و در موارد شدیدتر افکار و رفتار خودکشی را داشته باشد.

15ـ خوش‌بینی نشان‌دهنده امید به زندگی و رویکردی مثبت به زندگی روزمره است، زندگی را با دید روشن‌تری ببینید.